امشب نمایش رو با یکی از دوستان شفیقم به تماشا نشستم .
تلاش قابل توجهی در جزءبه جزء نماش صورت پذیرفته بود . اما می شود گفت طراحی صحنه برای من نقطه درخشان نمایش بود و حضور موسیقی در لحظه لحظه نمایش نقطه ضعف ! همچنین به نظر میرسید قصه از پختگی لازم برای اجرا برخوردار نبود . اما در کل، در این نفس های به شماره افتاده تئاتر و دستپاچگی در اجراها کار قابل قبولی بود .
نکات زیبایی در اجرا مشاهده می شد مثل :
-اشاره به داستان ماه و پلنگ و نرسیدن و نرسیدن همیشگی ما به ماه آرزوها که با هر جهش با صورت، به بلندای تاریخ، به زمین خوردیم 😔😔
- قهرمان کشی و حافظه کوتاه تاریخی ما ، ( کشتن قهرمان و زاری بر سر آن ، اما از آنسو، به سخره گرفتن و رها کردن و در آخر کوچ اجباری” مینا “امید بازمانده این سرزمین)
- حرکات کوکی و ماشینی کارکترها که استعاره ای از مسخ شدن و طلسم شدن مردمان این
... دیدن ادامه ››
سرزمین دارد.
- درختانی که در طراحی صحنه، جاندار تر از مردمان بودند .
- لالایی زیبایی که در گذشته با صدای زیبای پری زنگنه شنیده ایم و شکایت از دست این مردم دارد . ( لالا لالا گل گندم ، اما از دست این مردم ) که استعاره ای زیباست از حال روز ما
و
این همه غم و نبود هیچ کورسویی از امید رو خیلی دوست نداشتم (که کاملا شخصی ست)
و
دوست داشتم همانند زندگی واقعی، لحظه هایی از شادی رو هم در نمایش ببینم که به نظرم جاش خالی بود .
در آخر فکر کنم شعر زیبای حسین منزوی بسیار گویا تر از این چند کلام خواهد بود،
خیال خام پلنگ ِ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من دلخسته ، پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ، ماه ِبلند من ورایدست رسیدن بود