من نزدیک به سه ماه پیش به اجرای این تئاتر نشستم ولی از اونجایی که فکر میکنم اگه فکرامو ننویسم اون رسالتی که برای خودم در نظر دارم به سرانجام نمیرسه بعد از گذشت این همه وقت میخوام نظرم رو بنویسم. این نمایش بهترین نمایش زندگی من بود، با خیال راحت و بدون عذاب وجدان میتونم براش واژه شاهکار رو بکار ببرم. خیلی ناراحتم که فرصت دیگه ای پیش نیومد برام و درگیری زیادی داشتم که نشد بار دوم تماشاش کنم. طراحی صحنه فوق العاده، بازی های درجه یک و متن عالی حرفی برای زدن باقی نمیذاره. فکر میکنم اکثر کسایی که به تماشاش نشستن بتونن این حرف رو تایید کنن که بعد از این نمایش حداقل تا مدت کوتاهی هم که شده درگیرش بودن. انسان اسب پنجاه پنجاه هرآنچه از یه تئاتر انتظار داریم رو در بالاترین سطح خودش برآورده میکنه. این نمایش جوری من رو درگیر کرد که بعد از بیرون اومدن از سالن انگار من اون زن و مردی بودم که حتی پس از آزادی هم واقعا رها نشدن و روحشون هنوز هم در اسارت بود. تقسیم کردن مردم به دو دسته و در مقابل هم قرار دادنشون که به واسطه اون، سلطه رو بر طبقه فرودست راحت تر بکنه، هزارباره مردن در پی هم، کنترل در پی ایجاد ترس و همزمان تزریق اندک امیدی که اگر این وظیفه را به سرانجام برسانید زنده خواهید ماند همه مفاهیمی هستن که برای درک اونها نیازی نیست در زمان خاصی زندگی کرده باشید، اگر در یک جامعه دیکتاتوری زندگی کرده باشید اینها رو تجربه کرده اید، به همین دلیل برای من تماشای این نمایش دردناک و لذتبخش بود.