به شوق تماشای جناب گرجی و برهانی به سالن سمندریان آمدم اما محو خبرگی جناب گودرزی و محمودی شدم.
نمایش نگو ، جولانگاه تبحر بازیگری .
هر چقدر از زبردستی بازیگری سیراب شدم ، از شنفتن موسیقی ای که حالم رو دگرگون کنه ، عطشان.
ای کاش در لا به لا ی این اوراق خیالی به موسیقی دوران صفوی توجه بیشتری میشد.
و اما داستان ، داستان برای من تداعی کننده ی حکایت های پدرم بود. ( البت نه اینکه سطح متن پائین باشه ، شاید پدران ما روایتگران خوبی از داستان های خیالی تاریخی هستند. ) با این تفاوت که علی رغم انتظاری فراتر از ربع ساعت از خواب ، روایت جناب عارفی مرا به اوج دلخواه نرساند.
در آخر هم در خصوص درگیری که لباس جناب برهانی بین ایران و انگلیس و فرانسه « به پا » کرده ، هشدار میدهم که احتمالا آشفتگی اذهان عمومی را بدنبال خواهد داشت.
سبز باشید .
- دیاری را میشناسم که درختان در بهار شکوفه نمیدهند، بار سبز میدهند.