واقعا جای شگفتی دارد؛ نخست اینکه کلیت اثر که باید اقتباسی از شاهکار فردوسی باشد، در ابتداییترین مولفههای یک اثر اقتباسی دست و پا میزند. سالهاست همه به اتفاق میگویند ادبیات کلاسیک ایران شایسته توجه هنرهای دیداری و نمایشی است اما هرگز حتا یک اثر اقتباسی نه عالی بلکه قابل قبول هم ارائه ندادهاند. مایوسکننده بود حقیقتا و ماجرای نبرد رستم و سهراب را به تعدادی اسب و نیزه و آلات نبرد و طمطراق ناشی از نوعی موسیقی ساتتیمانتال فرو کاستهاند و فخر هم میکنند. دوم اینکه همین متن پیش پا افتاده و ناقص و رنجور را هم نمیتوانند درست احرا کنند؛ طراحی صحنه و لباس و و به شکل کلی طراحی کار از بیخ و بن ناوارد، ناملموس و به کل خارج از قاعدههای تاریخی، اساطیری و فنی است. شما حتا یک لحظه هم نمیتوانید یک طرح متحد میزانسن، یک نظام تئاتریکال در کل ماحرا ببینید. بازیگران هم که اگر اسم و قیافه و راه و رسم و شهرتشان را ازشان بگیرید، در بهترین حالت یک هنرجوی تازه وارد تئاتر هستند. جیغ و داد را که اسبها هم میزنند، از نیزه و سپر هم که بر میآید، بازیتان کو؟ البته که در متن شخصیتی وجود ندارد که بازیگران بتوانند بازی کنند. شرمنده آنان که سیرک بزرگ با بلیتهای نجومی را به اسم تئاتر و در شکل تئاتر به مردم میفروشند. همین و بس!