یکی از نمایش های عجیب و غریبی که امسال دیده ام و روح و روانم را قلقلک داد . در بین کپی کاری های سطحی و بی سر و ته این روزها ، نمایشی حقیقی با لایه های عمیق از دل تاریخ نه چندان گذشته، از دل مردمان همین چند سال پیش، استنادی کوتاه بر زندگی قهرمان و اسطوره ای گمنام از تهران قدیم، گنده لاتی که لوطی مرام بود و نه عربده کش و کتک زن ضعیفه های شهر ...(و البته چهارپایه خوان و عاشق امام حسین هم بوده...)
آری زبان نویسنده زبان گذشته است، او هنوز حسرت گذشته را در دل دارد و از هیاهوی مدرنیته و تنهایی و سرگردانی انسان امروزی دلزده و خسته است.
راستش بخاطر بعضی بازخوردهای منفی از شب اول ، قرار نبود به تماشای این نمایش بروم و بعد از تماشایش هم قرار نبود درباره اش بنویسم چون جنسش از جنس من نبود و سبکش سلیقه ی من نبود. ولی با دیدن هجمه کامنت های منفی، نشد که وجدانم را راضی کنم به بی تفاوت نشستن و سطحی گذشتن از یک اثر هنری قابل قبول ! آری میشود راحت با زدن برچسب مذهبی بودن از ان سطحی گذشت و لایه ها و پاتکس های عمیقش را ندیده گرفت که در این صورت هم باز نمیشود از بازی های خوب ، اکت های هنرمندانه ، طراحی صحنه و نورپردازی که فضای سورئال دنیای خواب و خیال و مرگ را به خوبی بازنمایی میکرد و از متن خوب و پیشینه مستند آن و شناخت نویسنده از جهان پیرامونش و سواد اجتماعی اش و خلاقیتش در ادای حق مطلب ، به آسانی گذشت...
که تماشاچی اگر آگاه و دقیق باشد نباید سلیقه ای برخورد کند و به تخریب یک اثر برخیزد که از نظر من هر اثر هنری ارزش یکبار دیدن و عمیق شدن را
... دیدن ادامه ››
دارد، حتی اگر سبک و سلیقه ما نباشد!
و این را هم اضافه کنم که نویسنده و کارگردان پسرخاله های من نیستند و اگر در فضای دیگری ببینمشان شاید اصلا آن ها را به جا نیاورم.