اسم داریوش علیزاده رو که دیدم، این جمله یادم اومد:
“تو همین یه ساعت کاراکترها رو شناختم و بهشون محبت پیدا کردم. ضعفاشون رو، قوت هاشون رو، علایقشون رو، زیاده خواهی هاشون رو…”
و در پایان با رفتن هر کدوم چشمم تر شد.
هنوز میمیک پدربزرگ در شروع نمایش موقع ماهیگیری یادمه و خیلی چیزای دیگه.
سبکی نمایش قَدَری بود، امیدوارم نارنگی هم همینطور باشه.