در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهنام دیناری درباره نمایش هار: روزگاری را به یاد می آورم که میپرسیدیم: از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:30:22
روزگاری را به یاد می آورم که میپرسیدیم: از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میبری آخر ننمایی وطنم؟
انسان بود و معنا و معبود؛ انسان بود و واکاویدن های خودش برای خودش. کمتر از پس و پیش ذهن کسی عبور میکرد که جستجوی معنا، جاه و‌مقام و مکنتش را به جستجوی شادی و زندگی میدهد ، به جستجوی لختی فکر نکردن و آرمیدن در کندی و سکونی که رقابت در آن خالی از محل اعراب است .
شاید انسان تنها موجودی باشد که خودش را بالا می آورد ، هر گام که برداشته زخمی بوده بر پیکره ی بی نقش و نام و ناپیدای خودش، جانوری که هر بار از شدت خصم و دژخیم بی سر و ته و نا متناهی خودش غافلگیر میشود.
خون. ...
راه میرود و خون فشانی میکند برای التیام زخم هایی که به وجودآورده.گویی که هدف خلقتش این بوده با ضرب المثلی به سیاق:
چنگیز خان باش تا کامروا شوی.
انسان موجودی که میتواند نمایش اجرا کند. انسان موجودی که میتواند خلق کند. جهانی مقبولِ آخرین استانداردهای نمایشی فانتزی و دلفریب
به گونه ... دیدن ادامه ›› ای که خدا هم متوجه نشود پشت تمام ماجرا ها یک سایکو پد اگزیستاسیال امپرسیون آنارشیست وجود دارد .
***
اگر جهان یک باغ باشد ما چه هستیم؟! جایگاه و نقش ما چیست؟انسانیم؟ یا جانداری دیگر؟اگر جهان یک مدرسه باشد چه؟ اگر یک بیمارستان باشد چه؟ اگر جهانی که در آن زندگی میکنم و توانایی دیدن و شنیدنش را داریم آزمابشگاه باشد چه؟
اگر واقعا زندانی به مثابه جهانی وجود خارجی داشته باشد، احتمال ۹۹ تا ۹۶ درصد ، هر یک از ما زندانی هستیم، زندان بانان کیستند؟ رئیس زندان کیست؟ چرا زندانی شدیم؟ جرممان چیست؟ پس از آزادی چه چیز و چه جایی در انتظار ماست؟ آیا کسی را داریم که آغوش گشوده باشد حتی اگر قرنها گذشته باشد؟
اگر برای انسان حداقل دو وجه یا دو بعد در نظر بگیریم و یکی را معنوی یا روحی یا در جستجوی معنا بنامیم و بتوانیم همین الان، همین وقت، همین دم روحمان را به نظاره بنشینیم، چه میبینیم؟ روحمان در چه وضعیتی است؟
زیباست؟ رعناست؟ ملول است و زخمی؟ بیمار است؟ لاغر مردنی است یا تنومند؟ اصلا علاقه ای به این موضوع داریم؟ یا چرت و پرتی بیش نیست؟
الان چه چیزی دغدغه ی ذهنی ماست؟ بنیادی ترین سوال بی پاسخ ما چیست؟ اصلا سوالی داریم؟ اصلا متوجه هستیم در حال رقم زدن چه اتفاقاتی هستیم؟ متوجه تغییرات میشویم؟
آیا توان فهم این را داریم که هر لحظه با حداکثر توان و ظرفیت در حال قی و مدفوع و کثیف کردن پیرامون خود هستیم؟
اگر اینطور نیست این جهان دهشتناک که زوزه کشان در بینهایت خشم خود غرق میشود محصول چیست؟
پ ن: بسیار بسیار لذت بردم شروع فوق العاده و پایانی درخشان. تا آخرین لحظات کنارتان ایستادم در بهتی که یارای بیان علتش را نداشتم . با تمام قدرتم در خیرگی نگاهتان معنایی، توشه ای، تحفه ای، تذکری نکته ای حل معمایی چیزی جستجو میکردم ؛ و جز اینکه * هیچی نیست ، در جستجوی چیستی؟ یا چرااا؟؟* ، چیزی دستگیرم‌نشد!!! حیرت میکردم از خودم، از تشویق کردنم تا آخرین لحظات، از خسته نباشید و دمتان گرم گفتنم، در حالی که خون میچکید از تن و بدن و روح و فکرتان و فکرمان؛ یک لحظه خودم را در استادیوم های باستان دیدم در حالی که از بوی خون مست بودم و برای زخم و جرح بیشتر فریاد میزدم...
من تافته ای جدا بافته فقط در ذهن خودم بودم؛ من مسبب تمام آنچه که بشر امروز هست شدم...