“فردا” مفاهیم زیادی رو در خودش گنجونده بود، دوست داشتنی بود و روی هم رفته اثری قابل دفاع.
بازی ایمان صیاد برهانی رفته رفته بهتر میشد، در دقیقههای اول نتونستم با ترس کاراکترش همراه بشم و برام زیادی ابزورد و تصنعی جلوه میکرد، اما رفته رفته کاراکتر رو خوب شکل داد و در میانه اجرا نهایت هنرمندی و پتانسیلهاش رو به خوبی شاهد بودیم. سعید زارعی هم حقیقتا باورپذیر و معقول کاراکتر برادر بزرگتر رو شکل داده بود و از همون ابتدا مجذوبت میکرد. در کل میشه گفت بازیهای شسته رفتهای رو روی صحنه شاهد بودیم که بعضی جاها زیادی گل درشت میشد و در مابقی موارد کاملا در کار میگنجید و خوش مینشست.
با اینکه کاملا احتمال میدادم داستان در یک لوپ اتفاق بیفته اما توقع پایان بندی بهتری داشتم، صرفا توقعم این بود که پایان بندی یک حادثه غیرمنتظره یا پیام غایی خودش رو توی صورتم بکوبه؛ اما از اواسط ماجرا تقریبا میشد چنین پایان بندیای رو حدس زد. در حقیقت علیرغم بعضی باگها، سیر تکاملی نمایشنامه رو بسیار پسندیدم؛ هر چند که در میانهش اوج گرفتیم و در نیم ساعت پایانی افول کوچکی رو درش شاهد بودیم.
صحنه و موسیقی و عزیزان اتاق کنترل هم بسیار شارپ و بی نقص عمل کردند و همگی به درستی در خدمت اجرا بودند.
در نهایت، “فردا” رو اثر قابل تامل و شریفی میدونم و برای هنرمندان خوش آتیهش آرزوی موفقیتهای بیشتر و بزرگتر رو دارم.