در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بهنام دیناری درباره نمایش مختلفیم ✽✽ برداشتِ دوم: جهان جای بهتری میبود اگر همه چیزی در آن شبیه هم بود این جمله یا نظایر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:33:58
جهان جای بهتری میبود اگر همه چیزی در آن شبیه هم بود این جمله یا نظایر آن یا تفکرات منشئب از آن سبب همه جنگ ها یا اکثر آنها شده و خواهد شد. ما شما را به حقیقت خودتان باز میگردانیم، ما به شما احترام میگذاریم ، ما به شما حق انتخاب میدهیم، ما شما را ما خطاب میکنیم، شما قرار است زندگی ، پویایی و زایش و طراوت را آنگونه که شایسته ی شماست تجربه کنید؛ ماشما را به بهشت روانه میکنیم اگر و فقط اگر به زبان ما سخن بگویید ،به خواست ما عمل کنید و آنگونه که در در ظرف ما میگنجد تفکر کنید... به نظرم این ها و نظایرشان حقیقت تمام یا لااقل اکثر نحله های سیاسی و جنبش های اجتماعیست. گاهی دانسته و شرافتمند خبیث هستند و گاهی واقعا نمیدانند چه غلطی میکنند چه شکری بر لب و لوچه یشان آویزان است و چند دهه بعد مشخص میشود چه چرت و پرت بدتر از قبلی بوده اند.
آزادی... آزادی... آزادی، کلماتی که بر لب داشتند و آرزویی که در دل، میخواستند چون رود جاری شوند از هر سد و مانع عبور و چنان کنند شایسته ی کلمه ی آزادی . شرافت ، دلیری ، سربازی ، شجاعت.. اینها و نظایرشان فقط کلماتند، منشکل از حروفی که با تقطیع هوای ریه به وجود می آیند .به سادگی و در آنی رنگ میبازند آنگاه که صدای شکافتن هوا توسط گلوله ای پرده ی گوش و جان و فیها خالدونت را یکجا و باهم و در هم لرزان و خشکان میکند ضربانت چنان میزند گویی سگ دنبالت کرده و چنان عرق میریزی گویی زل آفتاب پای تنور ایستاده ای شاید همان لحظات است که از ترس به خودت می شانسی یا غلیظ و چگالترش را. خودت را واقعا میشناسی ، ترسو ، بزدل ، نان به نرخ روز خور، بی شرف شدی زود...
_زود؟ باسنم دارد پاره مبشود آدمم نه ماشین...
_گوه خوردی ادعای رشادت کردی
_ بگم خوردم رها میکنی
_ اون دیگه دست و دهان خودته اما بیفایدس
_ چرا؟
_ چون آنکه قصد کارت را کرده دشمنه نه ... دیدن ادامه ›› من
_ ولی آدمه مثل تو
_ احمق اون‌ من نیست
_ پس چیه؟
_ دشمن
_دشمن آدم نیست؟
_ نه
...
گویی از خواب برخاسته ای نه شکل بیدار شدن صبح دمان که احتمالا پرنده ای لطیف بخواند یا صدای بوق اتومبیلی آزارت دهد.انگاری به هوش آمده ای در جهنم، در عدم، بی رمق از هر قدم ، در واقعیت خودت ، جهان و همنوعان حرامی ات. تازه میفهمی گرگ حیوان نجیبی است و کفتار چه زیباست و غلط کردی که به عقرب گفتی اف...
آنان که رفتند بهترین ها بودند و آنها که ماندند میدانند واقعا چه میگذرد در آن لحظاتی که تمام ناخوداگاه تو با تمام قدرت قصد حفظ جانت را دارد و تو مجبوری از خودگذشتی و آزادگی را انتخاب کنی و پای در راهی بگذاری که گلوله و آتش و خون انتظارت را میکشند و هیچ گریزگاهی نیست مگر مرگ یا برای تو یا برای دیگری به هر حال زجر خواهی کشید چه در حالی که میمیری چه وقتی که برای خودت قاتل پوست کلفتی شده ای _احساس میکنم همه ی ما قاتلیم ، هرزه ایم کثیفیم مگر خلاف آن برای خودمان در دادگاه خودمان ثابت شود. حداقل در مورد خودم باید بگویم من هم چون شما بسیار با کلاس و انسان و فرهیحته ام، به جان شما_ این دامه دارد تا مرگ چه در راه وطن چه با گلوله دشمن، چه به جرم فرار و خیانت و تمرد از دستور مافوق توسط دادگاه نظامی و گلوله خودی. تو مجبوری در حالی که دیدی چگونه همین لحظه ای قبل دل و روده دوست و همرزمت که عادت داشت موقع خندیدن صدای الاغ درآورد پخش زمین شد، رو به جلو حرکت کنی در هوایی که نیست برای نفس کشیدن، تو قرار است آرامش و امنیت و صلح به ارمغان بیاوری...
پ ن: به نظر حقیر کار با ارفاق متوسط بود آن هم به خاطر پرده ی آخر که شاهد فرمی قوام یافته با انتقال حس بیشتری بودم در مورد ابتدای اجرا هم کلا با کار ارتباط نگرفتم چون تکلم به زبان خارجی بود و با بدن هماهنگی نداشت گویی علاوه بر بدنها حنجره ها هم گرم نشده و آماده نبودند . قسمت وسط هم که میبایست کمدی سیاهی ببینیم آن هم در نیامده بود اشکال عمده از متن بود و الا بازیگران تلاش خود را کردند اگر چه کاملا سوار کار نبودند.
پ ن: آقای کارگردان عزیز از دید بنده بر خورد خوبی با بازیگرت نداشتی، برادر جان مادرش را از دست داده... متوجه ای که ...مادر... تکرار کن... مادر اگر مادر محترم کنارتان هست همین الان نگاهشان کن و تکرار کن... مادر
میتوانستی متین و با وقار رورانس را بدهی دست بازیگر جوان به احترام ... مادر. نه آنکه جمله ی *تقدیم به روح مادرم* بازیگر در بین صدای تشویق تماشاگران گم شود. باهات حال نکردم کلا .
در پناه روح مادر