خندیدم و گریستم
نمایش «دایره گچی قفقازی» به کارگردانی امیر دژاکام، همانطور که از سبک برشت انتظار میرفت، مرا به سفری عمیق در دنیای عدالت، عشق و نابرابری برد؛ سفری که پر بود از تضادهای تلخ و شیرین. دژاکام توانسته بود بهخوبی مرز باریک میان تراژدی و کمدی را در این اجرا به تصویر بکشد. در جایی که صدای خندهٔ حضار به گوش میرسید، اشکهای گروشه در برابرمان جاری بود و ما، گیج از این تناقض، خود را درگیر لحظه به لحظهٔ داستان میدیدیم.
این کارگردانی با صحنهپردازیهای مینیمال و نمادین، سادگی و غنای دنیای گروشه را به رخ کشید و توانست نشان دهد که چگونه کوچکترین حرکات و ژستها، گویاترین بیان را دارند. حضور بازیگرانی چون رابعه اسکویی و سیاوش خیرابی در کنار بازیگرانی جوان، هماهنگی خوبی را به نمایش گذاشته بود. آنها نه تنها نقشهای خود را ایفا کردند، بلکه تجسمی از واقعیت تلخ جامعه بودند؛ جامعهای که هر شخصیت آن، همچون آیینهای، حقیقتهایی تلخ را برای ما بازتاب میداد.
یکی از نقاط برجستهٔ اجرا، موسیقی و طراحی حرکتها بود. این عناصر بهخوبی روح اپیک برشت را زنده کردند و نه تنها لحظاتی از اجرا را از یکنواختی
... دیدن ادامه ››
خارج ساختند، بلکه فضا را برای تأمل بیشتر در مفهوم عدالت فراهم آوردند.
دژاکام با این نمایش به ما یادآوری کرد که انسانیت، نه در قالبهای قراردادی، بلکه در دل پر مهر و فداکاریهای ساده تجلی پیدا میکند. این «فاصلهگذاری برشتی» نه تنها باعث شد که ذهن ما درگیر پرسشهای عمیق شود، بلکه به ما کمک کرد نگاهی انتقادیتر به خود و جامعه بیندازیم.
در نهایت، «دایره گچی قفقازی» امیر دژاکام اثری بود که بین خنده و اشک در نوسان بود؛ اثری که نه تنها به قلب، بلکه به فکر و روح مخاطب نفوذ میکرد. این اجرا را باید دید و دوباره در ذهن مرور کرد؛ زیرا دژاکام ما را به چالشی عمیق کشید: که چگونه میان عدالت و بیعدالتی، میان انسانیت و بیتفاوتی راه خود را بیابیم.
در پایان باید گفت، هر اثری برای شکوفایی به نقد نیازمند است؛ من نیز برخی از این نقدها را پذیرا هستم، اما بیگمان، این نکات نه به معنای کاستی، بلکه گواهی بر عمق و ارزش والای این اثر است.
عضو کوچکی از جامعه هنری
" صادق کاظمی "