پنجره ای که رو به مذهب باز می شود
گاهی گرگ های درنده خو پشت شیشه اش به انتظار نشسته اند
بچه نمایشی با نگاه اگزیستانسیالیستی مبتنی بر فرمالیست است ، که در ذهن ما ، مارا به تراگودیای ارسطویی بازمیگرداند . اینکه چرا از تراژدی استفاده می کنم به خاطر مفهوم عمیق کاتارسیس نیست که درپایان نمایش با چشمان من به خانه آمده . بلکه به خاطر بازنگری قهرمانیست در کالبد وجودی من که می تواند دچار یک هامارتیای عجیب شود که راه بازگشتی ندارد در واقع با اینکه ساختار ساختار تراژدی نیست اما نمایش تراژدی وار تو را از انسان میترساند . به گونه ای که انسان را با نگاهی ژرف ودرونمایه وجودی انسان را با دیدگاهی اگزیستانسیالیستی واکاوی می کند . ساختار نمایش کاملا هریزنتال نیست. اما سراسر هیجان است . درواقع نمایش در روایت گاهی کانفیگوراتیو می شود . و گاهی هوریزنتال وار برای ما ایجاد کشمکش می کند .مرتضی فرهاد نیا ما را به یک اقیانوس عمیق از تفکر به بودن میبرد به جایی که مفهوم کاتارسیس ارسطویی در سر آدم زنده می شود . با شروعی هوشمندانه . من که هستم و از کجا آمده ام ?!. گرگی در لباس انسان یا انسانی در لباس گرگ . تفاوتی ندارد ترسناک آن است که بچه که اوج معصومیت است می تواند به موجودی درنده و ترسناک بدل شود و این جنس آشنایی زدایی به شدت هوشمندانه و ترسناک است . گرگ برای ما نمادی از دردندگی است . کارگردان اثر به زیبایی به تن انسان لباس گرگ می کند و آن را تا چند قدمی صندلی تماشاچیان می آورد . نمایش از نظر نشانه شناسی و رنگ و جنبه های روانشناسی ستودنیست . توالت با رنگ آبی صحنه ای قرمز و و لباس هایی که گواه مرگ و تولد می دهند . و به سمت کفن و سفیدی می روند . تغییر لباس و خالی کردن بچه از جنسیت بچه ای که درست شکلی از گرگ درنده خویی می شود در لباس انسان و چاقو به دست می گیرد . و تا در آوردن دلو روده ی پیش می رود . پنجره ی هوشمندانه و نگاه به مسیحیت . انسان هاییی را روایت می کند به اسم دین چه کارها که نمی کنند در واقع گاهی دنبال گرگ ها بیرون
... دیدن ادامه ››
خانه میگردیم در صورتی که گرگ وجودی انسان ترسناک ترین درنده ی هستیست . بازی بازیگران نور و کارگردانی درخشان است . فرم ها بی اندازه ستودنیست و کنشمند . در واقع کنش ها در خدمت نشانه هاست و نشانه ها در خدمت کنش درآماتیک اثر که نشان از آگاهی بازیگران . من دو بار این اجرا را به تماشا نشستم . و هر دو بار به وجد آمدم از درک درست کارگردان از ریتم و تمپو . تعلیق ها و سکوت هایی که آمیخته با آشنایی زداییست درک عمیق کارگردان از شاعرانگی و مفهوم پولیفنیک و هرمونوتیک را به ما می دهد . طراحی صدا و مهندسی صدا بسیار قدرتمند بود . اما سیستم صوتی سالن فاجعه بود . افسوس که ما در سالن های ایران هنوز اینقدر عقب هستیم . در پایان آرزوی موفقیت دارم برای گروه ارزشمند نمایش بچه . و کارگردان حرفه ای و کاربلد و تیم تهیه و تولید این اثر . و به خصوص سامان خلیلیان شریف و بزرگ که یکی از شریف ترین و با معرفت ترین تئاتری های این روزگار ایران عزیز ماست . پنجره ای که رو به مذهب باز می شود گاهی گرگ های درنده خو پشت شیشه اش به انتظار نشسته اند .
با مهر کیارش رُست