یاداشتی بر فیلم کیک محبوب من:ساختارهای اجتماعیای که نویسندگی و کارگردانی هم میکنند!
کیک محبوب من، در نگاه نخست، داستانی ساده و عاشقانه است: دو انسان سالخورده که در پایان زندگیشان فرصتی برای بازتعریف معنا و تجربهای تازه از صمیمیت میگردند. اما هرچه فیلم پیش میرود، آشکارتر میشود که این داستان چیزی فراتر از ماجرای مهین و فرامرز است. این فیلم آینهای است از جامعهای که نه تنها زندگی روزمره و تصمیمات ما، بلکه شیوه روایتگری، نویسندگی و کارگردانی را نیز در خود گرفتار کرده است.
این فیلم، به شکلی ناخودآگاه، همان ساختارهای اجتماعی را بازتولید میکند که خود در لایههای پنهانش نقدشان میکند. ساختارهایی که در آن، عاملیت فردی، چه در شخصیتهای داستان، چه در نویسنده و کارگردان، در برابر قدرت ساختارهای اجتماعی عقبنشینی میکند.
پایانهای تراژیک: بازتاب ناخودآگاه جمعی
فیلم با مرگ فرامرز به پایان میرسد؛ مرگی که بهطور مستقیم با مصرف ویاگرا گره خورده است. این پایان، در ظاهر تراژیک، چیزی فراتر از یک انتخاب داستانی است. در فرهنگی که پایانهای تلخ را واقعگرایانهتر از پایانهای خوش میداند، این تصمیم، بازتابی از ناخودآگاه جمعی جامعهای است که در آن، تلخی
... دیدن ادامه ››
و ناکامی به مؤلفههای اصلی “واقعیت” تبدیل شدهاند.
اما چرا؟ چرا پایان خوش، حتی در یک داستان عاشقانه، به نظر غیرواقعی و سطحی میآید؟ دلیلش ساده است: ما به تلخی عادت کردهایم. سالهاست که ساختارهای اجتماعی، با تأکید بر تراژدی و ناکامی، ما را به این باور رساندهاند که شادی چیزی جز یک توهم نیست. پایان تلخ، بازتابی از زندگی است، و پایان خوش؟ دروغی بیش نیست. این همان چیزی است که این فیلم، بدون آنکه بخواهد، به ما میگوید.
ساختیابی گیدنز: وقتی عاملیت در دام ساختار میافتد
آنتونی گیدنز در نظریه ساختیابی، رابطه میان عاملیت انسانی و ساختارهای اجتماعی را پیچیده و دیالکتیکی میبیند. ساختارهای اجتماعی، اگرچه چارچوبهای محدودکنندهای برای رفتارها و تصمیمات ما ایجاد میکنند، اما خود نیز توسط اعمال و تصمیمات انسانی بازتولید میشوند. به بیان سادهتر، ما هم قربانی ساختاریم و هم مسئول تداوم آن.
فیلم کیک محبوب من، نمونهای واضح از این تعامل میان ساختار و عاملیت است. نویسنده و کارگردان، با انتخاب پایان تراژیک و واردکردن عنصر ویاگرا، به جای آنکه ساختارهای فرهنگی مسلط را به چالش بکشند، ناخودآگاه همان ساختارها را بازتولید کردهاند. آنها، چه به دلیل باورهای شخصی و چه به دلیل جلب رضایت مخاطب، عاملیت خود را به چارچوبهای از پیش تعیینشده محدود کردهاند.
اما آیا آنها چارهای داشتند؟ گیدنز به ما یادآوری میکند که تغییر، اگرچه ممکن است، اما نیازمند آگاهی و ارادهای قوی است. در کیک محبوب من، نویسنده و کارگردان، به جای استفاده از این عاملیت برای خلق چیزی متفاوت، در نهایت تسلیم ساختاری شدهاند که تلخی را بهعنوان “واقعیت” و عشق را بهعنوان “خیال” تعریف میکند.
سرمایه فرهنگی بوردیو: وقتی روایتها بازتاب ساختارهای فرهنگی میشوند
پیر بوردیو، با نظریه سرمایه فرهنگی، توضیح میدهد که چگونه نظامهای اجتماعی از طریق عادتوارهها (habitus)، در ذهنیت و رفتار افراد تأثیر میگذارند. در کیک محبوب من، این نظریه را میتوان در شیوهای دید که نویسنده و کارگردان، ناخواسته، بازتولیدکننده همان هنجارهای فرهنگی هستند که به ظاهر نقد میکنند.
عادتوارهها، مجموعهای از الگوهای فکری و رفتاری هستند که توسط ساختارهای اجتماعی درونیسازی میشوند. در این فیلم، نویسنده و کارگردان، با انتخاب یک پایان تلخ و جنسی کردن رابطه عاشقانه، عملاً به این عادتوارهها وفادار ماندهاند. حتی زمانی که به نظر میرسد آنها قصد دارند از این ساختارها فراتر روند، در نهایت در چارچوب همان سرمایههای فرهنگی باقی میمانند که توسط جامعه تعریف شدهاند.
بحران سالمندی: بازتاب آیندهای تاریک
مهین و فرامرز، اگرچه به نسل قدیمیتری تعلق دارند، اما داستان آنها، بهنوعی پیشنمایشی از آیندهای است که در انتظار جامعه ایرانی است. نسلی که میانسالیاش زیر فشارهای اقتصادی و اجتماعی خرد شد و اکنون در آستانه سالمندی، با بحرانهایی مواجه است که نه تنها حل نشدهاند، بلکه بهسرعت در حال گسترشاند.
• آمارهای طلاق و انزوا: براساس آمارهای رسمی، از هر سه ازدواج در ایران، یک مورد به طلاق ختم میشود. در کلانشهرها مانند تهران، این رقم به ۴۰ درصد میرسد. این اعداد فقط آمار نیستند؛ آنها روایتهایی از زندگیهای فروپاشیدهاند. زندگیهایی که زنان و مردانش، تنها و بیپناه، در میان انزوای اجتماعی گرفتار شدهاند.
• مهاجرت و خانوادههای خالی: مهین، نمونه بسیاری از مادرانی است که فرزندانشان را به امید زندگی بهتر به خارج از کشور فرستادهاند. اما این مهاجرتها، خانههایی خالی و زندگیهایی بیصدا به جا گذاشته است. جامعهای که خانوادههایش را از دست میدهد، بهتدریج به جمعیتی از افراد تنها تبدیل میشود.
• کاهش نرخ باروری: کاهش نرخ باروری و تکفرزندی، بحران دیگری است که در این فیلم، اگرچه بهطور مستقیم به آن اشاره نمیشود، اما در فضای آن احساس میشود. خانوادههایی که فقط یک فرزند دارند، وقتی آن فرزند مهاجرت میکند، چیزی جز تنهایی برای والدین باقی نمیماند.
نگاه جنسی: از فرامرز تا حاکمیت
یکی از نکات کلیدی فیلم، رفتار فرامرز در نخستین برخوردش با مهین است. او پس از دیدن مهین، بلافاصله به داروخانه میرود و ویاگرا میخرد. این تصمیم، که میتوانست طنزآمیز باشد، در واقع تمام لطافت یک رابطه انسانی را به چیزی سطحی و جنسی کاهش میدهد. اما این رفتار، تنها تصمیم یک شخصیت نیست؛ بلکه بازتابی از ساختاری است که نگاه جنسی را بهعنوان معیار روابط انسانی جا انداخته است.
این نگاه، فقط به فرامرز محدود نمیشود. حاکمیتی که بازیگر نقش مهین را به دلیل حضور در این فیلم ممنوعالخروج میکند، همان ساختاری است که حتی موی زنی ۶۵ ساله را تهدیدی برای جامعه میداند. چنین رفتاری، بازتابی از بحرانی عمیقتر است: بحرانی که نگاه جنسی و سرکوبگرانه، در تمام لایههای جامعه ریشه دوانده است.
کیک محبوب من؛ بازتاب جامعهای که از آن گریزی نیست؟
در نهایت، کیک محبوب من بیش از آنکه داستانی درباره مهین و فرامرز باشد، داستانی درباره ماست؛ درباره جامعهای که در آن، ساختارهای اجتماعی، نه تنها زندگیهای روزمره، بلکه داستانها، روایتها و حتی تخیلات ما را هم شکل میدهند.
اما آیا میتوان از این ساختارها گریخت؟ شاید، اما تنها در صورتی که نویسندهها، کارگردانها و ما بهعنوان مخاطب، آگاهانه از این ساختارها عبور کنیم. همانطور که گیدنز و بوردیو هر دو نشان میدهند، تغییر ممکن است، اما این تغییر نیازمند عاملیتی آگاهانه است. در غیر این صورت، آنچه خلق میکنیم، چیزی جز بازتولید همان ساختارهایی نخواهد بود که ما را محدود کردهاند.