نمایش کار گردان هم رفتم بدک نبود
داستان کاگردانی که میخواست به خاطر مشکلات مهاجرت کنه اما تو چمدونش جا برای همه خاطراتش نداشت
کاری با کارگردانی و متنش که بد نبودن ندارم بازی بازیگر اصلی هم خوب بود
پیشنهاد نمیکنم
ولی چیزی که دوست دارم بگم برداشتم از حس نقش اصلی بود
خطر اسپویل
اینکه که یه کارگردان حسی که از اطرافیان دوست ها و خانوادش میگرفت به نقشهاش میداد مثلا ظلم پدرش رو به پادشاه قربانی بودن مادرش رو به دختر نقش اصلی و بی دفاع بودن دوستش رو به برادر نقش اصلی میداد و اینجوری ولی من فکر میکنم در واقع همه اونه نقشها در واقع خودش بودن خودش بود که ظالم بود، مظلوم بود، قربانی بود، بی دفاع بود و ...
مثل زندگی خود ما