شاعرانه، چشمنواز، گوش نواز.
همین که تداعی بالا بیاورد و بیننده را درگیر کند حتا تا چند روز بعد از دیدناش، یعنی خالق آنچه را که خواسته خلق کرده!
برای دومین بار این نمایش را دیدم و بسیار لذت بردم.
آنچه ما را در زندگیمان جلو میبرد ناخودآگاهمان است. برای زیستِ بهترْ باید در پیِ این ناخودآگاهِ پیچیده و سختْ دستیافتنی باشیم. سیاهیِ صحنه برایم همان جای تاریک وجودم بود! پیچدرپیچهای ناشناختهی زندگیام!
کلام و شاعرانگیاش باعث شده در سه هفتهی گذشته مدام غور کنم در این نمایش تا شاید چیزی در خودم بیابم. شناخت خود از دیدن دیگری به دست میآید. دیگری که آینهایست برای دیدن خودمان. بونکر با دیالوگهای سخت پیچیدهاش مدام مرا با خودم روبرو میکرد. این رویاروییْ همانقدر که سخت و پر فشار است؛ همانقدر لذتبخش هم هست. یافتن چیزی در خود با دیدن و شنیدن شاهکاری در سالن قشقایی! چی زیباتر از این؟
و زیبایی و حظ بیشتر زمانی بود که مرا به «سه رنگ کیشلوفسکی» میبرد. نورها!
... دیدن ادامه ››
رنگها!
موسیقیِ فوقالعادهی کار هم که دنیای جدای خود را داشت درگیری بیشتری را رقم میزد.
و بازیها! و بهنوش زیبا، و گلچهرهی دوست داشتنی، و مهدی با چهرهی خنثای تاثیرگذارش، همه لذت دیدن را دو چندان کردند.
فقط امیدوارم، امیدوارم، امیدوارم به جایی برسیم که توان دوری نود دقیقهای از گوشیهامان را به دست بیاوریم! که چقدر آزاردهنده است در این روزگارْ نورِ گوشیها، که نه یک بار، بلکه بارها در طی نمایش چشم را که آزار میداد هیچ، حواس را از نمایش دور میکرد! اسفناک است.
دوشنبه ۰۱-۱۱-۰۳
آقای محترمی که در ردیف سوم روی صندلی سوم یا دوم بودیی! خانم محترمی که در ردیف چهارم روی صندلی سوم بودی! جای گوشی در سالن نمایش نیست! این را بفهمید! بفهمید! کاش بفهمید!