سلام و خسته نباشید به دوستان این اجرا
امشب به همراه برادرم که تقریباً دو نسل متفاوت از یک خانواده هستیم به تماشای خانه وا ده نشستیم. داستان
... دیدن ادامه ››
برای دوستان دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد بسیار ملموس و تجربی است. بعنوان فرزند بزرگ خانواده میگم که فرزند بزرگ در نقش یک یاغی معمولاً از حد و مرزهای دور تا دور خانواده خارج میشه و طرد شدگی و سرکوفت تا فراموش شدن را تجربه میکند و به مرور راه را برای بقیه فرزندان باز میکند. زمانهایی که به اشتباهش باور نداره برای پذیرش دوباره عذرخواهی میکنه. پدرها تا انتهای عمر با وجود اینکه حتی به وضوح اشتباهات خود را میبینن، باز چنگ به واقعیات شکل گرفته در ذهن خودشون میزنن و در مرحله انکار باقی میمونن تا جایی که تا لحظه مرگ با نارضایتی به راههای جدارفته فرزندان از چیزی که در ذهن دارند، نگاه میکنن.
بازیها رو واقعاً دوست داشتم و نورپردازی و بازی با نور خیلی از نظرم خوب بود. طراحی لباس رو پسندیدم.
به نظرم پردهها بسیار به اندازه و تمیز بودن و توپ آخر اجرا، من رو یاد فرفرهی آخرِ فیلم Inception انداخت. 🙂
ضیافت شام انتهایی، انقدر جذاب بود که به وجد اومدم و در کل، در طی تمام اجرا لبخند رضایت از صورتم محو نشد.
به نظرم باید قدر محمد مساواتها رو خیلی بیشتر از این حرفها بدونیم :) دمتون گرم محمد مساوات عزیز و تیم اجرا ❤️
پ.ن: آقایی که اون گوشه ردیف یک نشسته بودی و دقیقاً در طی پرده نهایی که نهایت ۵ دقیقه بعدش کار تموم بود، داشتی موبایل حرف میزدی، مدیون منی اگر با اون تماس حداقل ۲ میلیارد تومن سود نکرده باشی. 😑😒
⭐️ ⭐️ ⭐️ ⭐️ ⭐️