در لایه اول نمایش، با خانوادهای پدرسالار مواجهیم که اعضای آن اسم ندارند و با نقشهایشان یکدیگر را صدا میکنند. مهمترین دغدغهی اعضای خانواده
... دیدن ادامه ››
حفظ کانون گرم خانواده است، آنها هر چه را که پدر صلاح بداند میبینند، میشنوند، حس میکنند و حتی میخورند تا جایی که پسر بزرگ خانواده به گفتههای پدر و توهمات ساختگی او شک میکند؛ چشمانش به واقعیت باز میشوند و دست از انکار آن برمیدارد. او به مقابله با پدر و آگاهسازی سایر اعضای خانواده برمیخیزد تا در نهایت، خانواده صمیمی و شاد ابتدای نمایش از هم میپاشند و به «خانه وا ده» تبدیل میشوند.
در لایه بعدی میتوان این خانواده را به عنوان جامعهای کوچک شامل نمایندگان سه نسل در نظر گرفت که اسیر حاکمی دیکتاتور شدهاند. حاکم برای حفظ و نجات خود و جامعهاش، واقعیت را انکار کرده و رویاهای خیالیاش را به خوردِ مردم میدهد. او در برابر پسر بزرگ که نماینده نسل جوان و آگاه و در جستجوی واقعیت است ایستادگی میکند؛ در ابتدا با نادیدهگرفتن و سپس با مبارزه رو در رو سعی در سرکوب او دارد اما حقطلبی و آزادیخواهی پسر جوان به بقیه اعضای خانواده نیز سرایت کرده و توهمات خیالی حاکم را درهم میشکند.
شیوه اجرا:
در شروع نمایش، صحنه تاریک است و فقط صدای کاراکترها به گوش میرسد. از صداها میتوان فهمید که هر هفت بازیگر مرد هستند، چهار تن از آنان نقش مردان و سه تن از آنان نقش زنان را بازی میکنند. پس از آمدن نور و روشن شدن صحنه، طراحی لباس کاراکترها و ماسکهای روی صورتشان، جهانی فانتزی و خیالی را به ذهن متبادر میکنند. همچنین مشخص میشود نه تنها بازیگران مرد نقش زنان را بازی میکنند بلکه سبیل هم به صورت دارند! کاراکترهای زن را از صدای متفاوت، حرکات بدن و گردنبندهای مرواریدشان میتوان تشخیص داد. قطعاً این انتخاب کارگردان به دلیل قحطی بازیگران زن و ناتوانی ایشان در اجرای نمایش نبوده، بلکه به طرز هوشمندانهای از طرفی نظام مردسالار و کلیشههای تحمیل شده به زنان در آن جهان ساختگی را به تصویر کشیده و از طرف دیگر محدودیتهای تحمیل شده بر بازیگران زن در جهانی که نمایش در آن به روی صحنه رفته را زیر سوال برده است. اگر درونمایهی اثر را تقابل خیال و واقعیت بدانیم میتوان گفت کارگردان حتی اینجا هم جهانِ ساختگی و واقعی را مقابل هم قرار داده است. در این راستا از نورپردازی خلاقانه و موسیقی مناسب نیز بسیار بهره برده و بر تماشایی بودن اثر افزوده است.
مساوات با استفاده از تقریباً هیچ چیز در صحنه، بار دیگر غیرواقعی بودنِ جهان ساختگی این خانواده را یادآوری کرده، همچنین با کشیدن کادری سفید دور تا دور صحنه گویی خیال و واقعیت را مرزبندی کرده است. به جز میز که در برخی صحنهها برای سر و شکل دادن به گردهماییهای خانواده از آن استفاده شده، مخاطب هیچ چیز دیگری از جهان خیالی این خانواده نمیبیند. میز هم همیشه خالی است و اعضای خانواده دور آن جمع میشوند و هیچ میخورند. حتی جعبههای هدیه با سایزهای مختلف و رنگهای جذاب هم خالی هستند و هیچ را بستهبندی کردهاند! پس از کشف واقعیت توسط پسر بزرگ خانواده یک راکت واقعی تنیس بدون توپ دیده میشود که پسر از آن برای بیدار کردن سایر اعضای خانواده استفاده میکند.
در نهایت پس از فروپاشی خانواده، ناگهان توپی از بیرون به وسط صحنه پرتاب میشود که سوالهای جدیدی در ذهن مخاطب ایجاد میکند: آیا پسر کوچک در شمایل دیکتاتور جدید روی کار آمده است؟ آیا آزادیخواهیهای پسر بزرگ و راکت تنیس واقعیت بودند، در حالی که حقیقت چیز دیگری است؟!
هدا تورنگ، مجله کلمات
https://t.me/kalamaatmag/592