اگه یک روزی فرشته ها بخوان تورو با خود ببرند به اونا می گم که از قدیم ماهی رو با تنگش می برند...
چه قدر تلخ لحظه جدایی و چه حیف که این حقیقت زندگیست:((
کعبه جان 4 شنبه بعد از نمایش تو سالن دیدمت . یکی دو بار صدا زدم و دست تکون دادم اما فاصلمون دور بود و همهمه، به این خاطر متوجه نشدی. ولی بازم از همون فاصله دور جای خوشحالی داشت.
ای وای شرمنده سارا جان من اصلا متوجه نشدم اتفاقا با وحید نگاه کردیم ببینیم بچه ها کسی رو می بینیم اما متاسفانه ندیدیم حیف شد کاش می دیدیمت عزیزم ایشالا به زودی ببینمت :)