1.
شماره یک و دو روی نیمکت نشستهاند...
شماره یک: وقتی بهت فکر میکنم قلبم درد می گیره!
شماره دو: اوهوم... منم وقتی میدوئم قلبم درد میگیره!
یک بغضش را میخورد و دور میشود دو با تحیر دور شدن یک را تماشا میکند...
2.
شماره دو: خیلی وقته میخوام ی چیزی بهت بگم!
شماره یک: جدی؟؟؟ راستش منم خیلی وقته منتظرم...
شماره یک سرخ می شود و باقی حرفش را
... دیدن ادامه ››
میخورد...
شماره دو: صد تومن داری بهم قرض بدی؟
شماره یک: بله...
شماره دو پول را میگیرد و دور میشود... شماره یک در سکوت گریه میکند.
3.
چراغ های مسجد همه خاموشند شماره یک دستش را میبرد سمت گوشی، نور گوشی پخش میشود، دفترچه تلفن را باز میکند...
همه را یک به یک دعا میکند، دوست، فامیل، آشنا... و حتی کارمندان بانکی که شمارهاش درون گوشی ذخیره شده است را...
و از همه بیشتر شماره دو را...
خودش فراموش می شود... نام خودش در گوشی نبود...
4.
خدا خوشحال است، ملائکه تحسینش میکنند...
هرچه را برای دیگران و شماره دو خواسته بود را خدا برایش میخواهد...
ضمیمهی یک شرط:
دوری از گناه...
5.
شماره یک روی نیمکت پارک نشسته است، شماره دو و سه دست در دست هم رد میشوند...
باران میبارد... شماره یک صورتش را رو به آسمان میگیرد...
اشک های خدا یک به یک صورتش را بوسه میزنند..
6.
شماره دو و سه بچهای به دست می آیند، شماره یک شماره دو را میشناسد، شماره دو شماره یک را نمیشناسد، شماره دو و سه و بچهشان از روی یک میگذرند...
یک مدتهاست که خوابیده است و پیر عابری هر شب جمعه پتوی سنگیاش را گلاب پاشی میکند.
7.
یک صف طولانی از انسانهای خوشحال...
هرکدام عضویشان ناقص است...
هر کدام عضویشان مجروح است به خون...
خدا شماره یک را صدا میزند و ته صف جایش میدهد...
کسی ندا می دهد:
قال رسول الله(ص): من عشق فعفّ ثم مات مات شهیدا...
رسول خدا(ص) فرمودند: هرکس عاشق شود و پاکی به خرج دهد بمیرد، شهید مرده است.
کتاب کنز العمال/ حدیث شماره 6999
از: خودم