در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هومن جواهرکار: شب یلدا در کافه دیوار با همدلی یاران دیوار طولانی ترین شب سال رو به
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:03:25
شب یلدا در کافه دیوار

با همدلی یاران دیوار طولانی ترین شب سال رو بهانه طولانی ترین دوستی ها می کنیم، شب یلدای

امسال همگی در کافه دیوار برنامه هایی برای این شب در نظر داریم تا خاطره دیگری در دفتر دیوار بنویسیم:

فراخوان شعر شب یلدا
از دوستان ادیب تیوال دعوت به عمل می آید برای شرکت در مسابقه شب شعر در کافه دیوار به
مناسبت شب یلدا شعرهای خود را (درباره شب یلدا و آزاد) ... دیدن ادامه ›› در زیر همین پست بنویسید.
به شعرهای برگزیده از نگاه شنوندگان در همان شب جشن هدایایی به رسم یادبود اهدا می شود.
همچنین در این شب فینال مسابقات بازی های جنگا و منچ برگزار میشود .
از دوستان دعوت به عمل می آید برای شرکت در مسابقات در طول هفته در زیر پست اعلام کنند.
در ضمن دوستان نوع بازی خود را اعلام کنند تا آن بازی که طرفدار بیشتری دارد اجرا شود.

( لطفا دوستان شعرهای خود را در زیر همین پست بنویسند )

با سپاس گروه اجرایی شب یلدا


از: $
چه کار زیبا و جالبی
ممنون هومن عزیز
۲۲ آذر ۱۳۹۱
خسته نباشى هومن جان بابت تمامى زحمات

(دلک غمگینم )

توچه بى صداشکستى
توشب بلند تردید

وقتى داس بى صدایى
تو رو از ترانه دزدید


هرچى عاشقونه خوندى
هرچى بغضت و
شکوندى


توى ... دیدن ادامه ›› ازدحام غربت
کسى دردت ونفهمید


دلک غمگینم
دلک غمگینم.


دیگه از سینه من سفرنکن
دل من, توعاشقى خطر نکن


کنج خلوت بهترین
پناهته
تن تنهایى تو
در به در نکن


دلک غمگینم
خودت و سپرده بودى
به یه رودخونه واهى
دست رودخونه
کشوندت
توى دریاى تباهى


عاقبت شدى اسیر
وسعت بى رحم دریا
خودت اما ندونستى
کشته کدوم گناهى


دلک غمگینم
دلک غمگینم


دیگه از سینه من سفرنکن
دل من, توعاشقى خطر نکن


کنج خلوت بهترین
پناهته
تن تنهایى تو
در به در نکن

دلک غمگینم........

از:کاووس لیراوى
۲۸ آذر ۱۳۹۱
شب بود.آخرین شب پاییز.بلندترین و شیرین ترین شب سال؛

انگار همین چند شب پیش بود.چقدر زود 2 سال گذشت!

تمام خاطرات و ساعت ها و حتی لحظه هاشو به یاد میارم...

اما مهم تر از همه یه جمله بود که اون شب و دگرگون کرد:

تو برای اولین ... دیدن ادامه ›› بار گفتی "دوستت دارم"

و من صد بار در هر لحظه با تمام وجود لبریز از عشق شدم...

*

شب بود.آخرین شب پاییز.بلندترین و تلخ ترین شب سال؛

انگار همین چند شب پیش بود.چقدر زود 1 سال گذشت!

تمام خاطرات و ساعت ها و حتی لحظه هاشو به یاد میارم...

اما مهم تر از همه یه کلمه بود که اون شب و دگرگون کرد:

تو برای آخرین بار گفتی "خداحافظ"

و من صد بار نه هزار بار در هر لحظه با تمام وجود در خودم شکستم...

*

امشب،آخرین شب پاییز،بلندترین و پر از انتظارترین شب سال؛

هنوز سرگردان میان خاطرات

خسته تر از همیشه

به دنبال این هستم که کدام خاطره را تداعی کنم و کدام را فراموش!

کاش می دانستم.....

"شقایق"

-البته این متنی که من نوشتم بیشتر داستان کوتاهه تا شعر!

امیدوارم شب شیرینی کنار هم داشته باشید دوستان :-)

۳۰ آذر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید