"درخشش در ساعت مقرر" با شیوه ی روایت نمایشی در بطن نمایش اصلی، داستان واقعی حضور سوزان سانتاگ در سارایوو را روایت می کند.
جدا کردن اپیزودهای اجرای موسیقی، به صورت حضور فعال عناصر و متریال های موسیقی در صحنه، انتخاب مناسبی است که فضای سه ماهیت اصلی سازنده ی این نمایش را به خوبی مجزا می کند. بازی های بازیگران این نمایش، قابل قبول است. روایت، خط سیر مناسبی دارد و نورپردازی و طراحی صحنه ساده، اما کارامد است. نکته ی اساسی این نمایش، داستان و شیوه بهره گیری از صحنه هایی از نمایشنامه در انتظار گودو ست. انتخاب در انتظار گودو، در زمانه ی جنگ بوسنی و نسل کشی بر یاد مانده ی آن از سوی سوزان سانتاگ، در مقابل نمایشنامه هایی چون کرگدن شاید انتخاب معناداری بوده است، اما در این نمایشنامه، صرفنظر از تعهد نویسنده ی آن به آنچه در واقعیت رخ داده، فضایی شعارگونه ایجاد کرده که از حوصله ی بیننده ی امروز خارج است. برای من باور اینکه سوزان سانتاگی که نویسنده ی مقاله "علیه تفسیر" است، خود بر تریبونی بایستد و شعارهای نوشته شده ی خود را از روی کاغذهایی که به چشم نمی آیند بخواند و انتظار تفسیر از تماشاچی اش داشته باشد، سخت و دشوار است. من این نمایش را دوست داشتم در صورتی که سوزان سانتاگ در صحنه نمی بود.
نکته ی آخر اینکه، حضور متواضعانه و پرمحبت حمیدرضا نعمیی، در مقابل درب سالن قشقایی و خوشامدگویی او به تماشاچیان نمایشش، چیزی است که در اجراها، به ندرت دیده می شود. این حضور، بخشی از ماندگاری اثر این نمایش را برای من محفوظ می دارد همیشه.