چشم هایت ..
به سیاه چاله ای در میان بی کران کهکشان مانندست .
با جاذبه ای که مجال یک خواب در نیمه های شب را از دنیا ربوده است
جهان را بر چه شکایت است .
وقتی راز چشمهایت فاش شود هستی را دیگر مجال هست , نیست .
موهایت...
وقتی باد هر شب مسیرش را با راه شانه ات موافق می کند ..
.
.
از دل کدامین روبا می آیی ..
قدم که بر می داری روز ها جان می یابند
و به خواب که می روی زمان به فردا نمی رسد ..
.
و چه خام سرانه است بر تو ابراز عشق کردن
اینک سزاور تلخ ترین مجازات جهانم
و جهان با تمام شقاوتش روحم را از من گرفت .
.
و گزیری نیست بر این درد ها