در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | منا رجبیه فرد: بی شک چخوف (1904- 1860)، یکی از بزرگترین داستان نویسان و نمایشنامه نوی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:50:23
بی شک چخوف (1904- 1860)، یکی از بزرگترین داستان نویسان و نمایشنامه نویسان جهان به شمار می رود و همانطور که می دانیم، در عمر کوتاه خود حدود 700 اثر ادبی خلق کرده است. چخوف روایتگر روابط ها و موقعیت های اجتماعی انسان ها در جامعه زمان خود است و چه بسا بسیاری از این توصیف ها و روایت ها در تمام اعصار، در زندگی اجتماعی بشر مصداق دارد.

وی روایت ها و موقعیت های داستانی خود را با طنزی تلخ گونه می آمیزد و از این طریق دست به بر ملا ساختن تضاد موجود در شرایط و واقعیت ها می زند و هم چنین«جوهر خنده دار نظام و بنیاد سرمایه داری» را آشکار می سازد. وی در خیلی از کارهایش به نمایش زندگی می پردازد. بیشترین محوریت آثارش بازتابی از مسائلی از این دست است که در آن شخصیت ها در خیلی از موقعیت ها حرف هم را نمی فهمند، با فرصت های از دست رفته ای در زندگی خود روبرو هستند، دارای تضاد طبقاتی اند و به ارزش ها و اصول اخلاقی ای که از آن دم می زنند پایبند نیستند.

نمایشنامه «خرس» یکی از این آثار بشمار می رود. وی در این اثر فضایی طنزگونه به تصویر می کشد و با توجه به اینکه چخوف «نویسنده ای متعهد و حساس به وضعیت فرهنگی جامعه است، در این نمایشنامه با واکاوی عمیق در لایه های درونی شخصیت های طبقه در حال ورشکستگی فئودال آن زمان روسیه و قرار دادن آنان در ... دیدن ادامه ›› موقعیتی دراماتیک آمیخته با طنز رفتاری به تناقض های شخصیتی و تغییر واکنش های این افراد در شرایط مختلف تأکید می کند.»

از دیگر نمایشنامه های این نویسنده بزرگ که حتما در اولویت هایتان برای مطالعه قرار می دهید و قطعا خیلی از شما آنها را مطالعه کردید، باید از : ایوانف، دایی وانیا، باغ آلبالو، سه خواهر و مرغ دریایی نام برد.



*قسمتی از نمایشنامه خرس/ ترجمه ناهید کاشی چی :

پوپووا : داشا کجاست؟ داشا! (داد می کشد.) داشا! پلاگیا! (زنگ را به صدا در می آورد.)

لوکا : همه رفته اند تمشک بچینند. هیچ کس خانه نیست. حالم بد است! آب!

پوپووا : لطفا گورتان را گم کنید.

اسمیرنف : بلد نیستید مودبانه صحبت کنید؟

پوپووا : (مشت ها را به هم فشرده و پایش را به زمین می کوبد.) دهاتی، خرس گنده، غول، یابو.

اسمیرنف : چی؟ چی گفتید؟

پوپووا : گفتم که شما یک خرس هستید. یک هیولایید. غولید!

اسمیرنف : (از جا بر می خیزد.) شما به چه حقی به من توهین می کنید؟

پوپووا : معلوم است که توهین می کنم. چه فکر کردید؟ فکر می کنید از شما می ترسم؟

اسمیرنف : فکر کرده اید چون یک موجود لطیف هستید، حق توهین کردن دارید؟ بدون این که کسی حق تان را کف دست تان بگذارد؟ بله؟ من شما را به دوئل دعوت می کنم.