آدامس ِ در دهانم را پشت ِسر ِهم باد می کنم و هربار باد می شود تصویرت در ذهنم و هربار چشم هایت درشت تر و خیره تر به من,روی حباب های باد شده کش می آید و بعد وقتی لبخند می زنی حباب ها شروع می کنند به ترکیدن و بعد خنده هایت مثل ِ بمب می ترکند در سَرَم, سرم از صدای ِ خنده هایت باد کرده و سر ِمن می ترکد مثل ِیک آدامس ِباد شده در دهان ِزمین و بعد زمین پُر می شود از صدایِ خنده هایت...