در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابوالفضل عظیمی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:07:53
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
حال آدم ها حال پست های ثبت موقتشونه. حال آدما حال پلی لیستشونه، حال آدما حال رو بالشی هاشونه، حال آدما حال نگاهشون تو آینه به خودشونه. حال آدما حال دفترچه ایه که همیشه قایمش میکنن. حال خاطره هاشونه...

حال آدما همیشه اون چیزیه که هیچ کس نمیبینه. حال آدما هیچ وقت اون چیزی نیست که دیگران میبینن، اون چیزی نیست که در جواب حالت چطوره میگن... حال آدما رو فقط خودشون میدونن.

الهام کاظمی
آه ه ه ه ه.... نفسی است که دست به خودکشی می زند...


از: ...
خدا خدا خدا خدا
حاجی همش میگه خدا
تو مسجد و تو روضه ها
سر نماز،پای دعا
گاهی واسه دل خودش
گاهی واسه خود خدا
*******
اما حاجی! خداخدا
همون خدا، خود خدا
وقتی داری تو مغازه
قسم میخوری بخدا
وقتی سر مشتریات
کلاه میذاری تا کجاا..
راستی تو ویلای شمال
وقتی ... دیدن ادامه ›› میری با بچه ها..
جمعه به جمعه با هدی
عید غدیرم با ندا!
خدا میاد بگه کجاااا
حاجی کجا!اینجا کجاا!!
*******
یادته تو کوچه ی ما
یه جوونه بود باخدا
یادت میاد اومد پیشت
اومد با التماس دعا
گفت...حاجی قرض حسنه
میخواست بگیره یه روآ
از سر شب تا خود صبح
کار کنه تو آژانس ما
...
بنده خدا آرزو داشت
بی حرف پیش...انشالله
سال دیگه همین روزا
بره خواستگاری ندا!!!!!!!
**********
کاشکی بهش داده بودی
بخاطر همون خدا
...
تو مسجد و سر نماز یادت میاد خدا خدا
کاشکی بهش داده بودی...بخاطر همون خدا...
مهسا علی پور، زهرا پ و نینو این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
می توانی بروی قصه و رویا بشوی

راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی



ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی

من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی



آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛

چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی



من و تو ... دیدن ادامه ›› مثل دو تا رود موازی بودیم

من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی



دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط

باید از این طرف شیشه تماشا بشوی



گره ی عشق تو را هیچ کسی باز نکرد

تو خودت خواسته بودی که معما بشوی



در جهانی که پر از وامق و مجنون شده است

می توانی عذرا باشی، لیلا بشوی



می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند

در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی



بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد

فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی


مهدی فرجی
خواب هایم در غزل تعبیر شد
پلک هایم با سحر درگیر شد
در شگفتم از سکوت زخم ها...
...آن شبی که مرگ هم تحقیر شد
سرفه ها آخر امانش را برید
خسته شد از زندگانی سیر شد
اشک های آسمان لرزید و ریخت
یک شبه صد سال مادر پیر شد
سخت می شد زندگی بعد از پدر
زندگیمان سرد شد دلگیر شد
مثل زندان شد مرا در بر گرفت
اشک هایم حلقه ی زنجیر شد
صبح با لالایی مرگ غزل
پر فضای شهر از تکبیر شد
((آن حکایت آن حکایت باز هم
زود خیلی زود ناگه دیر شد))
تنها
ممنون میشم اگه نقد کنید و نظر بدید مهربوناااا...
۱۰ تیر ۱۳۹۲
بسیار خوب بود موفق باشسید
۱۰ تیر ۱۳۹۲
از همه تون ممنون عزیزان
۱۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با دستهایش دامنش را چنگ می زد
بر آرزوهای محالش سنگ می زد
در دفترش گردی صورت بود و تنها
با اشکها نقاشی اش را رنگ می زد
هرشب نگاه خیره اش بر قاب در بود
تا صبح قلب کوچکش دلتنگ می زد
آن دخترک تنهای تنها بود وقتی
در لابلای خاطراتش زنگ می زد
وقتی دوباره دفترش را باز می کرد
می دید مادر صورتش را چنگ می زد...
تنها
بی نظیره
۰۹ تیر ۱۳۹۲
آفرین دوست میدارم
۰۹ تیر ۱۳۹۲
ممنون خانم علیپور عزیز
۱۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هر روز صبح در آفریقا آهـوئی از خواب برمی‌خیزد که می‌داند باید از یوزپلنگ سریع‌تر بدود تا طعمه‌ی اون نشود و یوزپلنگی که می‌داند باید از آهو سریع‌تر بدود تا از گرسنه‌گی نمیرد؛ مهـم نیسـت آهو باشی یا یوزپلنگ،
مهـم این است که با طلوعِ آفتاب با تمـام تـوان شـروع به دویـدن کنـی.

نلسـون مـانـدلا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خداحافظ مــردِ بـزرگ . . .
ای کاش سهم من ازین دنیا تو بودی...
امشب که خوابم می برد فردا تو بودی...
هر بار نبض شعر هایم را گرفتند...
دیدند قلب هر غزل تنها تو بودی...
تنها
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شعری از استاد شهریار برای استاد جلیل شهناز؛


تارو پودم در اهتزاز آرد
سیم ساز ترانه پردازت
حیف نای فرشتگانم نیست
تا کنم ساز دل هم آوازت
وای ازین مرغ عاشق زخمی
که بنالد به زخمه سازت
چون من ای مرغ عالم ملکوت
کی شکسته است بال پروازت
شور فرهاد و عشوه شیرین
زنده کردی به ... دیدن ادامه ›› شور و شهنازت
نازنینا نیازمند توام
عمر اگر بود می کشم نازت
سوز و سازت به اشک من ماند
که کشد پرده از رخ رازت
گاهی از لطف سرفرازم کن
شکر سرو قد سرافرازت
شهریار این نه شعر حافظ بود
که به سر زد هوای شیرازت