چرا جرئت می کنی بگویی : از چشمانش معلوم است که آدم خوبی نیست ، از حرف زدنش پیداست که آدم بی پدر مادریست، از راه رفتنش پیداست که لات بی سر و پاست ؟
چرا کالبد انسانی ، جسم ، می تواند دستاویزی برای قضاوت باشد ؟ و چرا ، حتی نام می تواند در تو آن حسی را ایجاد کند که احتمال نادرست بودنش وجود دارد؟
از چه می ترسی ؟
از اینکه مردی به دلیل چشمانی با رگهای سرخ ، دست های آلوده یی داشته باشد ؟
آیا باور گذشته ها نیستی ؟
((به کوتاه قدان اعتماد مکن که رذالتی پنهان دارند ، و به بلند قدان ، چرا که احمقند ، و به زنانی با چشمان روشن ، زیرا که بیم منحرف شدنشان
... دیدن ادامه ››
وجود دارد، و به آنها که کم حرف می زنند ، زیرا موذی و آب زیر کاهند ، و به آنها که پر می گویند ، چرا که رازداری نمی دانند...))
ویران باید کرد .
چه بسا معیار ها را _ که فرو باید ریخت .
چه بسا مثل ها را ، که فراموش باید کرد.
چه بسا سخنان بزرگان را ، که دور باید ریخت
چه بسا منطق ها را ، که جواب باید گفت .
و چه بسیار بهانه ها و قوانین را _ که دگرگون باید کرد.....
"انسان جنایت و احتمال "
از: نادر ابراهیمی