«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کار قابل ستایشی بود ....برای من به شخصه کمی از نمایش گذشته بود که تونستم باش ارتباط بگیرم اما در انتها بسیار از دیدنش راضی بودم... بازی ها عالی بودند و حتی امکانات کم خانه نمایش آو ، تا حدی تونست به باورپذیری شرایطی که نمایش در آن اتفاق می افتاد کمک کنه. ندیدن این کار یک اشتباه بزرگه :)!
تئاتر دوست داشتنی ای بود...با میل دنبالش می کردی و زمان از دستت در می رفت..نور پردازی توی باور پذیر کردن مکان های مختلفی که نمایش توش اتفاق می افتاد نقش خیلی مهمی داشت و استفاده از ویدئو پروژکشن هوشمندانه بود. بازیگرا خوب تغییر شخصیت می دادند و می تونستی شخصیتهای زن و مردی که توی نمایشنامه بودن رو باور کنی و این کار ساده ای نیست..به نظر من از کار قبلی آقای پیروزفر قوی تر بود.
دوستان
مثل اینکه واقعا بلیت های سایت ایونتو معتبر نیست.. چون توی خود سایت تالار شمس هم تمدید نمایش تکذیب شده.. http://www.shamsfoundation.com/news-6076.aspx
من که بلیتا رو خریدمو و رو دستم موند... شما لطفا نخرین :)
سلام.من دیشب ساعت 20.40 رسیدم.جای خوبی هم نشسته بودم.مشکلی هم نبود فقط خیلی سخت نگیرید به سختی که داره می ارزه که کار استاد و ببینین.
حتی روی زمین هم خوبه آدم نفس به نفس بازیگر هاست
ساعت 9 اونجا باشید میتونید به صندلی ها برسید
البته اینقدر حیات اونجا آروم و دلنشینه که میشه ستاعت های انتظار رو در آرامش به خوندن یه داستان قشنگ سپری کرد
دوستان واقعا نباید در مورد فضا و صندلی این همه سخت گیر باشن
محبوبه ی عزیز، هر کسی شرایط خاص خودش رو داره. این سخت گیری نیست که من بخوام وقتی زمان خرید بلیط، بر اساس اطلاعی که توسط خود سایت داده شده (( ** توجه فرمایید سانس افزوده شده، در ساعت 22:00 می باشد و اختصاص صندلی های مناسبتر بر اساس اولویت خرید خواهد بود که تماشاگران گرامی در روز اجرا در سالن از آن آگاه خواهد شد **)) و شرایط خودم بلیط خریدم و حتی با توجه به اینکه ساعت 22 ساعت مناسبی برام نبوده با این حال به خاطر خود این اجرا، علاقه ام به کارهای جناب رحمانیان و کامنت های ترغیب کنده ای که خوندم، برای اون نمایش بلیط تهیه کردم، الان انتظار داشته باشم که طبق شرایط وعده داده شده عمل بشه!
این موضوع صف و تاخیر و نشستن روی زمین برای من امکان پذیر نیست و حتی مجبورم می کنه که از خیر دیدن این نمایش بگذرم!
هرچه زودتر بهتر.
خانم نیکو سعی کنید از 7 نهایتا 8 آنجا باشید اگر برای سانس 10 هستید.چون باید در صف بایستید.
اما میارزد خییییییییییییییییییییییلی بیشتر از اینها می ارزد.
چشمِ دریده دارد این شبِ عجیب
که دندان به طعمِ تازیانه تیز میکند.
بکند...!
ما هم به یاد میآوریم که هر خاکسترِ دیرپایی
خود
پیراهنِ هزار خرمن از خوابِ آتش است.
پس
پاسخ مرا چه میدهی که باداباد؟!
اینجا
کبریت سوخته حتا،
در کمینِ حادثه میدود از بغض باد.
بهترین مکان برای اجرای نمایش پروار به تاریکی همین خانه نمایش آو بود.... بوی نم و دیوارهای خیس و هوای گرم آزار دهنده ای که به واسطه این اجرای خوب و باور بیشتر خانه متروک و نمناکی که نمایش در آن رخ می دهددلچسب شد . بازی های خوب آقای هاشمی و بازیگران دیگر ، اشعار خوبی که در طی نمایش استفاده شد و در نهایت صدای دلنشین خواننده باعث شد با حسی خوب اجرا رو ترک کنم. مرسی از همه عوامل این نمایش که با این امکانات کم کار قابل قبولی رو ارائه دادند!
حاصل یک نمایشنامه نسبتا ضعیف و تکراری بعلاوه بازیهای خوب یک نمایش معمولی میشه..با احساسات تماشاگر بازی می کرد به وسیله یه سری کدهای احساسی که تو اکثرمون مشترکه اما حرفی برای گفتن نداشت..از دیدنش پشیمون نیستم اما در مجموع خیلی راضی نکننده نبود
این تئاتر باید توی گلریز اجرا می شد نه توی سالن قشقایی تئاتر شهر...و هنوز در تعجبم از دو اجرا شدن این نمایش با طنز بی محتوا و گاهی اوقات به شدت بی مزه ، و استقبال و دست زدن طولانی تماشاچیان بعد پایان نمایش!!!!... پشیمون شدم از دیدنش ..
؛ ... به من بگویید که چه احساس می کنم و من هم میگویم که که هستم٬ آنها به من میگویند که که هستم ٬ من نخواهم فهمید...شاید همین است که احساس می کنم٬بیرونی و درونی و من هم آن میان ٬ من همین ام شاید ٬ چیزی که جهان را دو بخش می کند ٬ یک طرف بیرون و یک طرف درون ٬ شاید به نازکی ِ زرورق باشد ٬ من نه این طرفم و نه آن طرف ٬ من آن میانم ٬ من آن تیغه م ٬ من دو سطح دارم ــ بی ضخامتی ــ شاید همین است که احساس می کنم ٬ خود را که در ارتعاشم ٬ من پرده ی گوشم ٬ یک طرف ذهن ٬ طرف دیگر جهان ٬ من به هیچ یک تعلق ندارم ....؛
از نی لبک آتشینـی که به لب دارم ،
خاکستــر انتــظار مـی ریزد ...
بـرای نواختنــش ،
تمـام نفــس های نیامــده ام را
مســـاعده گرفتـه ام .
ثــانیه ،
یا ســـال ،
چه توفیــری دارد ؟
من برای کسی می نـــوازم ،
که هرگــــز ،
به رقص برنخواهد خــاست ...
به هم پناه آوردیم
حرفی از هوا گرفتیم
و سر صحبت را باز کردیم.
ملاقاتی تصادفی
در مکانی تصادفی.
.play it again
مثل فیلمهای سینما
داستانمان را به پایان بردیم.
نترس
من تنها از دیدن فیلمهای قدیمی گریه ام میگیرد.
می گویی کازا بلانکا
فیلم محبوب توست.
کهبد جان و شیرین عزیزم ایشالا از این به بعد...:)
خیلی خوب بود محسن جان:)
آره مسعود جان..منم این جملرو فکر کنم جایی شنیده بودم اما دقیقا نمی دونستم در مورد کیه..مرسی:)