در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساقی آریا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:43:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این که درد گفته بشه یا نشه,شنیده بشه یا نشه..مهم نیست..مهم این که اون کسی که باید,بدونه درد داری..اون موقع تحملش آسونتره.اون موقع میدونی دردت یه گوشه ی امنه,گوشه ی امن ِآغوش ِ کسی که یه بایده.

از: خود
کاش می شد مُرد,مثل راه رفتن، خوابیدن، خرید کردن,کاش می شد خواست و مُرد/علیرضا روشن
اونجایی که چراغ خونه واسه تو روشنه,همون جا که دلتنگیائو خستگیاتو خندهاتو یکی منتظره...همون جا که یه راست دربست میگیری آدرس میدی اون جا خونه ست...خونه اون آدمی که دلتنگیاش خستگیاش خندهاش رو هرکدوم توی یه خیابون توی یه کوچه...جا گذاشته کجاست؟

از: خود
شما که سواد داری,لیسانس داری,روزنامه خوونی با بزرگون میشینی,حرف میزنی...همه چی میدونی. شما که کله ت پُره,معلم مردم گنگی واسه هر چی که میگن جواب داری,در نمیمونی بگو از چیه که من دلم گرفته! راه میرم دلم گرفته,می شینم دلم گرفته گریه می کنم,می خندم, پا میشم, دلم گرفته!.. /محمد صالح علاء
صالح علا یه دونست .
۱۶ تیر ۱۳۹۲
جهان به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس !
۱۶ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بغض می کنی یه وقتایی,توو خیابون,وسط یه عالمه آدم..وسط آهسته راه رفتن آدما..که اگه زمستون بود به بهانه سرما دستاتو می کردی توو جیبات..سرتو مینداختی پایین ُکج میکردی توی شالت..تند تند راه میرفتی..که اگه زمستون باشه کسی کلنجار رفتن ِتو با بغضتُ نمی بینه.

از: خود
مگه کسی هم کلنجارت ، بغضت اصلا راه رفتنت رو می بینه؟ همه رد می شند ، کسی آدم رو نمی بینه اگر هم گاهی اوقات دیدند ، یه تنه می زنند و باز هم رد می شند.
۱۳ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دَم می کشد,نبودنت,در اعترافِ تلخ ِقهوه

از: خود
خیلی خوب بود خانم آریا خیلی خوب :))
۱۲ تیر ۱۳۹۲
من الان مدیونت شدم چون تو نوشته من و دوست داشتی .

من دوست نداشتم بگم دوست داشتم چون تو دیگه بهتر از این نمی نوشتی

نه اینکه نظر من خیلی مهمه ولی می تونه تاثیر گذار باشه دوسم نداشتم

که بگم دوست نداشتم چون واقعا این جوری نیست .

به همین دلایل نوشتم این جوری شد.

۱۲ تیر ۱۳۹۲
نوشته شما رو بدون هیچ توقعی دوست داشتم.اصلن نیازی به این حرفا نیست آخه.
۱۳ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از واژه هام میگذرم,برات یه سکوت بی وقفه میشم,فقط چِشم میشم.یه لال مادرزاد.فقط...فقط همون راهی باشم که می خوای ازش بگذری؟

از: خود
فقط همون راهی باشم که می خوای ازش بگذری؟
بسیار زیبا و ملموس
۱۲ تیر ۱۳۹۲
یه سکوت بی وقفه...
۱۲ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من راه رفتن رو زمین نرم,که چمن باشه و البته چمن ِ ش خیس رو عاشقم.علف بودن خیلی احساس خوبیه.یه علفِ خیس!

از: خود
بُغضت را در من بشکن.که شانه اش کنم در چین و شکن موهایم. پنهانش کنم در چین های پیراهنم.

در بندبندِ انگشتانم.اصلن دانه دانه می بافمشان میان موهایم..
حس سرزمینی را دارم که هزار پرنده از آن کوچ کرده است...

از: خود
خانم آریا با دیدن نوشته های شما در تیوال حالم خوب می شه باور کنید ممنونم.
۱۱ تیر ۱۳۹۲
تشکر,چه خوب:)
۱۱ تیر ۱۳۹۲
بسیار زیبا بود.
۱۸ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنها آدمایی که باهاشون به مقصد رسیدم,راننده تاکسیا بودن.

از: خود
عـــالی...
۱۱ تیر ۱۳۹۲
عالی بود خیلی خوبه
۱۱ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم گاهی تنگ می شود,دلم گاهی خیلی زیاد تنگ می شود,آنقدر که دیگر خودم هم در آن,جا نمی شوم.

از: خود
امروز صبح

دلم را به جاروی رفتگری سپردم

آخر او خوب می دانست از کجای ِ دلم شروع کند

اما نه من,نه او نمی دانست آخرین پاییز کدام است!
آخرین پاییز کدام است.. این جمله عالیه... اما واقعا آخرین پاییز وجود داره؟؟؟

با جمله ی دومت مشکل دارم... یه جورایی ریتم کارتو بهم زده
۱۰ تیر ۱۳۹۲
آره ساقی ! بهار هم زمستونیه
۱۰ تیر ۱۳۹۲
علیرضا بخشی استوار: دل غم دیده ما بود که هم بر غم زد..
۱۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ای وای اگر صیاد من,غافل شود از یاد من
آبی هایم مرده اند و این رنگ ها در من به عزا نشسته اند.
قهوه ای ِ سرد,سیاه ِ عمیق,سبز ِخیس,آبی ِگرفته,خاکستری ِخاکستر شده,قرمز ِمست,سیاه ِگریسته,زردِ خسته, سفید ِمطلق...
میان اینهمه رنگ چقدر خاکستری ام
۰۹ تیر ۱۳۹۲
خیلی دوست داشتم..مرسی
۰۹ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آدامس ِ در دهانم را پشت ِسر ِهم باد می کنم و هربار باد می شود تصویرت در ذهنم و هربار چشم هایت درشت تر و خیره تر به من,روی حباب های باد شده کش می آید و بعد وقتی لبخند می زنی حباب ها شروع می کنند به ترکیدن و بعد خنده هایت مثل ِ بمب می ترکند در سَرَم, سرم از صدای ِ خنده هایت باد کرده و سر ِمن می ترکد مثل ِیک آدامس ِباد شده در دهان ِزمین و بعد زمین پُر می شود از صدایِ خنده هایت...
خوب بود. تونستم تصویر سازی کنم
۰۸ تیر ۱۳۹۲
عالی بود....ممنون.
۰۸ تیر ۱۳۹۲
ممنون...زیبا بود...مخصوصا اونجا که سر ِمن می ترکد مثل ِیک آدامس ِباد شده در دهان ِزمین...
۰۹ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کشفِ سرزمین ِ دستان ِ تو,آغاز ِ کوچ ِ پرنده بود,سرزمینَ ت را گم نکرده ام,فقط مدتی ست,
پرندگانم می میرند در صدایم!


ای کاش آسمان بودم,حتی اگر تنها یک پرنده در من پر می زد./علیرضا راهب
باید خودم را در آبی زلال حل کنم و به دست های سفالگری بسپارم و آنقدر بین دست های ترک خورده اش از آب و گل بچرخم تا اندازه دست های سفالگر بشوم و شکل دست هایش را بگیرم و بوی خاکُ آب در من بپیچد,تا هرروز خودم را با جای خالیت اندازه نگیرم.من باید سفالگری پیدا کنم!
وقتی می آیی

شعر می شوم

و وقتی می روی

شاعر

من هیچگاه خودم نبوده ام

تنها واژه ای بودم

که شاعرش عوض می شود!
عالیییییییییییی. واقعا دوستش داشتم...
۰۷ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید