پنجشنبه این نمایش رو تماشا کردم.
شوربختانه عوامل محترم این نمایش اثبات کردن که نه تنها در فضای مجازی که در دنیای واقعی هم برای تماشاگران احترام و ارزشی قائل نیستن:
- بیش از 80 دقیقه تأخیر در شروع، بدون ارائه هیچ توضیح یا عذرخواهی. برای منِ صریح الهجه پذیرش چنین تأخیری باورنکردنی بود، گویی قورباغه پخته شده بودم. جالب این که اکثر قریب به اتفاق تماشاگران پیشتر از تأخیر اطلاع داشتن و اغلباً با تأخیر حضور پیدا کردن.
- اجراء کاملاً به دوستان و نزدیکان خانم رهنما اختصاص داشت و 50 صندلی اول رزرو بودن. احتمالاً فقط 1-2 میز تماشاگر عادی بودن. شایسته تر بود که یک اجرای غیرعمومی به نزدیکان عوامل اختصاص داده می شد.
نمایش "چشم هایی که ... مال توست" مونولوگی از واگویه های روزمره، عمدتاً بی ارزش و سطحی "نغمه"، زن میان سال و عمیقاً عاشق ایست که پس از
... دیدن ادامه ››
تولد فرزندش، توسط همسرش "فرهاد" به دلیل بیم از درگیر شدن در زندگی عادی و موقعیت جاذب شغلی در فرانسه با وعده تأمین مالی کامل او و فرزندشان به صورت ناگهانی ترک می شه. فرهاد پس از مدتی با زنی فرانسوی به نام "ژولی" ازدواج می کنه. این جدایی نغمه رو که با گذشت 5 سال هنوز عمیقاً و جنون آمیز عاشق مونده و لحظه ای از عشقش غافل نمی شه، دچار وهم، روان پریشی، افسردگی، خستگی و احساس عدم خوشبختی کرده.
داستان ساده و خطی و مربوط به زمان حال است. نمایش نامه مملو از حرف های پرکمیت و کم کیفیت ست که با عجله در 50 دقیقه بیان می شن، گویی نویسنده ای سطحی نگر، خاله زنک و پر حرف به وسیله بازیگر در حال درد دل با تماشاگره. تماشای این نمایش به مصاحبتی گرم و صمیمی اما تهی و بی ثمر می مونه. به اعتقاد من ضعف دیگر نمایش نامه در دراماتورژی و فقدان پیچ داستانی بود که ادامه تماشا از نیمه اجراء رو بلاتوجیه و کسالت آور می کرد. نمایش نامه علارقم فراهم بودن شرایط با موفقیت از غرق شدن در فمینیسم می رهه اما گاهاً گرفتار مرد سنتی ایرانی-هراسی میشه.
با آگاهی از سبک مونولوگ این نمایش، نوع ارتباط بازیگر با تماشاگران رو مبتدی دیدم. خانم ادبی باید با ابتکار مانع از تبدیل شدن نمایش به "قصه گویی" (ایستادن تقریباً ثابت بازیگر روی صحنه و بازگویی داستان برای تماشاگران) می شدن. تعویض پرده ها هم با افزودن یک مورد لباس مثل شال و تور عروسی به بازیگر مبتدی بود.
بازی خانم رهنما در قالب امن همیشگی اش، بدون تغییر و نوآوری، روان، مسلط و باورپذیر بود.
چهره پردازی وجود نداشت و خانم رهنما با آرایش پیش از نمایش اجراء کردن.
به نظر نمی رسید موسیقی طراحی شده باشه و به آهنگ تأثیرگذار "هفته خاکستری" فرهاد اکتفا شده بود.
انتخاب آقای حسینی برای صدای فرهاد به جا بود. نقش او در فیلم "سوپر استار" به ذهن متبادر می شد.
طراحی صحنه کاملاً بی ارتباط با نمایش و از سر باز کنی بود و بیشتر با تالار کهن دیار و غرفه های باغ موزه هنر ایرانی هماهنگ بود تا نمایش.
سالن کهن دیار واقع در باغ موزه هنر ایرانی که با این نمایش افتتاح شده تقریباً از هر حیث غیراستاندارد است و بیشتر به تالار پذیرایی شبیه است تا سالن تئاتر. محل استقرار تماشاگران بدون شیب و صندلی ها اطراف میزهای غذاخوری و با فاصله زیاد از صحنه قرار گرفتن.
حضور طولانی و مکرر و احوال پرسی های خانم رهنما با تماشاگران پیش از شروع نمایش به فضاسازی و باورپذیری نمایش آسیب می زد و کاملاً غیرحرفه ای بود.
برخلاف تجربه دوستان تیوال، طبق وعده پذیرایی شایسته ای (شیرینی، انواع میوه و آب میوه) صورت گرفت.
در انتها خانم رهنما با بیان این که این نمایش رو برای دخترشون نوشتن، نمایش رو به او تقدیم کردن و آرزو کردن که هیچ وقت عاشق نشه!
حضور جناب مهندس مهرعلی زاده، شهرام ناظری و هومن سیدی جالب توجه بود.