چشمامو بستین دستو پاهامو که نبستین !
این حکومت نیست ! جنایته !
واسه بالیدنم باید خون ریخته بشه !
این جمله پایانی تو ذهنم تکرار میشه بارها و بارها و از فلسفۀ غریب زندگی حکایت داره...
مهدی کوشکی رو از ولپن دوست داشتم. و این کار بیشتر به دلم نشست. بعد مدتها یه کار خوب دیدم که تا مدتی ذهنو و روانمو سرشار و سیراب کرد...
مرسی از این کار پرحرف و پر درد...