دیشب سالگشتگی رو دیدم ...
و وقتی از سالن بیرون اومدم نتونستم هیچ چیز رو به هم ربط بدم ...
وقتی قرار است یک نمایش مدام از یک نمایش قبلی که ده دوازده سال پیش اجرا شده حرف بزند و کسانی هستند که آن نمایش را ندیدند ... پس به نظرم باید همان اول قید شود که باید با آن پیش زمینه وارد شوی تا از دیدنش شوکه نشویم ... یا حتی ریسک نکرده و نرویم به دیدنش ...
چند دقیقه ی اول منتظری که رابطه ی این دو نفر و آن دیالوگ ها را کشف کنی ... چند دقیقه ی بعد همان دیالوگ ها را دوباره میشنوی ... و دوباره روی فیلم میبینی ... و تقریبا نمایش تا آخر از همان دیالوگ های چند دقیقه ی اول تغذیه میکند ...
در آخر هم نمیتوانی قضیه ی فیلم پخش شده ، رابطه ی این
... دیدن ادامه ››
دو نفر ، و دیالوگ هایی که آخر نمایش در تاریکی گفته میشود را درک کنی و به هم ربط دهی ...
و دیالوگ های آخر این حس را ایجاد میکند که نویسنده از ساختن این نمایش به دنبال یک خاطره بازی با نمایش های قدیمی اش بوده که در سال های قبل اجرا شده و موفق هم بوده اند ...
در این میان تنها چیزی که کمی وادارت میکرد که دنبالش کنی تا شاید یک جایی از راز این اتفاقات با خبر شوی بازی حسن معجونی بود ...
در هر صورت انتظار نمایش اینچنینی از آقای کوهستانی با سابقه ی درخشانشان را نداشتم ...