متنی در پایین توسط خانم محمدی نوشته شده که کامنتهای وحشتناکی را در آن خواندم. کسی "لیاقت زنده بودن" دیگری را قضاوت کرده بود و "اصلاح شدن" یا "نشدن" را محک میزدند.
یه استاد داشتم که بهم یه بار گفت "ببین مهم نیست یه ماشین چقدر ایمن باشه مهم اینه که خوب کار کنه چرا که اینجا ایرانه و اگر اوپراتورش بمیره میگن خاک بر سر بی عرضش که از پس یه ماشین بر نیومد ولی اگه ماشین... حواست باشه اینجا قیمت ماشین گرون و آدم ارزونه".
"زندگی" قطعا یه چیز خیلی خوبیه و من نمیدونم اصلا میشه از کسی گرفتش یا نه ولی هروقت خبر اعدام کسی رو میشنوم یاد یه قسمت از نشنال جئوگرافی میفتم که توی اون یه بچه آهو گم شده بود و رفته بود تو گله ی گوره خرها. بعد هی سر و صدا میکرد و دنبال مادرش میگشت. گوره خرها با جفتک اینقدر بهش زدن تا مرد. چون میترسیدن سر و صداش شکارچیایی مثل شیر و اینا رو بیاره سربختشون.
اون بچه آهو قطعا محصول اون جامعه نبود {چون اونا گوره خر بودن} اما یه آدم بزهکار محصول همین جامعه ی ما هاست. اینکه آیا باید با جفتک محصول
... دیدن ادامه ››
خودمون رو بکشیم نمیدونم. اینکه تا قبل از اینکه بلایی چون این {خدایی ناکرده} سر خودمون بیاد و درد این جفتکها رو بفهمیم تز بدیم که "فلانی لیاقت زندگی داره یا نداره" هم نمیدونم. اما قطعا میدونم حتی تو امریکاش هم اعدام یه حکم سبوعانه ست، وحشیانه ست کشتن آدمها و تاوان این رفتار بدوی {گرفتن جان یک نفر} رو همیشه تو تاریخ خود اونهایی دادند که بهش دامن زدند.
امیدوارم هیچوقت خدا موقعیتی براتون ایجاد نشه که با تجربه کردن با این کلمات بررنده و تیزتون مواجه بشین.