بعد از نمایش نان که در همین سالن کوچک تالار مولوی اجرا شدو بعلت فضای کم به دشواریهایی در اجرا و دکور بر خورد (و با این حال بشدت صمیمی و دوست داشتنی بود و هنوز بخوبی در خاطرم نقش بسته) تهران بلگراد اجرایی بود که با خلاقیت در طراحی دکور ،کوچکی فضای اجرا را بخوبی مغلوب خود کرده بود،

تهران بلگراد حکایت کتابخانه هایی ست که تنها جزیی از دکوراسیون خانه ها بشمار می روند و پر شده اند از کتابهای اغلب نخوانده یا فهمیده نشده با جلدهای رنگارنگ و زیبا و البته با قطاری از عناوین و اسم ها و ایسم هایی که برای پز دادن هستند و گرفتن ژستهای هنری و حتی روشنفکری !!

داستان نویسنده ی کم سوادی که گاهی چند روز به قول خودش دچار یبوست ادبی میشد ولی توجهی به انسداد فکری خود نداشت و با ((گردنی بلند و دماغ دراز)) می خواست ویرجینیا ولف باشد که من اسمش را گذاشتم : ویرجینیا قلف!!
کلیت داستان جدال با شخصیت مخلوق این نویسنده بود و سرکار خانم صادقی به حق که بخوبی از پس اجرای نقش برآمدند و قسمتهای پایانی نمایش که به میان تماشاگران برای دریافت متنی... که خواهید دید یا دیده اید آمدند در مقابل حرکات و حرفهای مختلف تماشاگران بخوبی عکس العمل نشان دادند و خود من در جواب ... دیدن ادامه ›› ایشان ابتدا گفتم که متن دارم، گفتند که : می دیش به من؟ برای امتحان کردن ایشان و تماشای عکس العملشان با دهان گفتم نچ!! و بازی صورت و نگاه ایشان در عین غافلگیری فوق العاده بود....

این متن قرار بود شعری طنز باشد که بعلت مشغله فراوان از هفته پیش نیمه کاره ماند و از آنجایی که به آخرین شب اجرای این کار نزدیک می شویم توصیه می کنم به هیچ وجه این اجرا را از دست ندهید

سپاس