تن و بدنم لرزید با دیدن این فیلم. هی گفتم نکنه من هم پیر بشم همینقدر خرفت بشم (با فرض اینکه الان خرفت و ابله نیستم) وقتی کیمیایی به این حال و روز میافته به سر ما در پیری چی قراره بیاد؟ خلاصه کل فیلم رو با هراس از مرگ و پیری و نیستی و اینها طی کردم.
همینقدر برای دوستانی که فیلم رو ندیدن بگم که در مطلع این اثر درخشان از حضرت استاد کیمیایی٬ یک عده لات و لوت مهناز افشار رو از خونهش در خیابون فرشته میدزدن و میذارنش تو ماشین که ببرنش لواسان و تو راه تصادف میکنن و مهناز افشار خونین و مالین از ماشین میاد بیرون و چندتا تلو تلو میخوره و میره تو یک سینما قایم میشه که چند نفر دیگه اونجا مشغول بیلیارد بازی کردن هستن. سینما کجاست؟ خیابون لاله زار! توجه فرمودید؟ از فرشته که بخواین برین لواسون از لاله زار رد میشین! این مسیر سر راستتره٬ استاد کیمیایی خودش هر روز از همین مسیر میره لواسون پیش سلطان علی پروین.
بازم بگم؟ هیچی خلاصه مهناز افشار لت و پار وارد سینمای متروکهای که تبدیل به باشگاه بیلیارد شده میشه و ممرضا فروتن بهش میگه:«سینما جای موتور و بیلیارد نیست٬ اینکه شما به سینما پناه آوردی خوبه» و در این لحظه استاد کیمیایی به کل تاریخ سینما از لومیر به این ور ادای دین فرمودن٬ حالا اینکه ما عوق زدیم زیاد مهم نیست. بعد این زن بدبخت خونین و مالین رو زمین افتاده بود٬ دو تا مرد با غیرت هم تریپ فردین و بهروز (آه استاد٬ کپی رایتش هم مال خودته لامصب) گفتن که ازش حمایت میکنن و نمیذارن بهش آسیبی برسه و اینا. وسط همین دیالوگهای فردینی و مرام معرفتی یهو میگفتن که «من دلم یک دست پیرامید مشتی میخواد» و زنه همینجور رو زمین ازش خون میرفت و اینا میرفتن یه دست بیلیارد بزنن و کلا مهناز افشار فراموش میشد و پنج دقیقه به تماشای بازی بیلیارد مینشستیم همراه با تیکه کلامهای لمپنی قماربازهای بیلیارد (مثلا ممرضا فروتن پیتوک میداد و اون یارو بهش میگفت:«دستت تمیزه اون توپم بردار» که اهل فن میدونن یعنی خاک بر سرت با این پیتوک دادنت)
من تا آخر فیلم فقط به این امید نشستم که به فیلم صفر بدم. شکر خدا اکثریت سالن هم با من هم عقیده بودن. سه چهار
... دیدن ادامه ››
تا دونه رای هم توی جعبهی «خیلی پسندیدم» افتاده بود٬ دلم میخواست یه گوشه وایسم ببینم اینا که به این فیلم ۴ از ۴ میدن چه شکلی هستن. آرمسترانگ هم برای دیدن سطح ماه اینقدر کنجکاو نبود که من برای دیدن قیافهی این عزیزان. هرچند که موفق نشدم ببینم کسی چهار بده و همهی چهاریها رای رو داده بودن و صحنه رو ترک کرده بودن.
تا یادم نرفته بگم که خود حضرت استاد کیمیایی هم به همراه ممرضا فروتن و اعوان و انصارشون در سینما حضور داشتن. آخر سر که مردم داشتن سالن رو ترک میکردن یه آقایی وسط صندلیهای خالی٬ تک و تنها شروع کرد یک نفری و رو به کیمیایی و فروتن دست زد براشون. خود اون جماعت هم مونده بودن که این یارو داره مسخرهشون میکنه یا جدی جدی داره تشویق میکنه؟ ما هم آخر سر نفهمیدیم.
یادمه سال آخری که علی پروین سرمربی پرسپولیس بود٬ کل فصل همهی طرفدارهای پرسپولیس دعا دعا میکردن که پرسپولیس ببازه که پروین بکشه بیرون از تیم. در این حد که وقتی حریف گل میزد تشویقش میکردن. اوجش هم بازی با فولاد خوزستان تو آزادی بود که پرسپولیس چهارتا گل خورد و ابراهیم میرزاپور (دروازبان فولاد) بعد از اون بازی یه راست رفت تیم ملی از بس که خوب بازی کرد. تماشاگرهای پرسپولیس هم کل بازی فولاد رو تشویق میکردن که داره پروندهی علی آقا تو پرسپولیس رو میبنده. همین هم شد. پروین بعد از اون بازی رفت و دیگه هیچ وقت خیال نیمکت پرسپولیس به سرش نزد. از همین منظر٬ متروپل میتونه فیلم خوبی باشه٬ فیلمی که باعث بشه کیمیایی از سینمای ایران بکشه بیرون و بره زندگیش رو بکنه سر پیری.