خیلی دردناک است که مرد قصه ، از قضا داستان نویس باشد ؛
می بینی ، همه جا و همیشه چشمش به دنبال معشوقه اش است ، معشوقه ای که ما به ازای خارجی دارد یا ندارد ، اصلا مهم نیست ؛
در همه ی جاهای محال ، همیشه منتظر است !
مثلا همان دوستت که در جنگ ویتنام و وسط آن همه بگیر و ببند ، منتظر دختری بود که هیچ وقت ندیدش !
از: خود