در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهرزاد درباره نمایش بازگشت پسر نافرمان (Le retour du Fils prodigue): من دوشنبه این کار رو دیدم ،تماشاگر حرفه ای نیستم اما قبول دارم ریتم کا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:06:40
من دوشنبه این کار رو دیدم ،تماشاگر حرفه ای نیستم اما قبول دارم ریتم کار کمی کند بود ، اما بازی ها به نظرم بسیار قابل قبول بود موزیک زیبایی برای کار انتخاب شده بود که هنوز توگوشمه (ودنبالش میگردم اگه کسی میدونه بگه لطفا")
*از شروع نمایش شاید اولین صحنه چشمگیر زمانی بود که ناتالی کیک رو آورد و با خسرو به اصطلاح حرکات موزون انجام میدادند ،صورت ناتالی سرشار از عشق و خسرو هم خیره به این چشمان عاشق اما با صورتی غم آلود که ناتالی ازش در همین باره میپرسه
*افکت های صوتی اصلا" جالب نبود وبیشتر گوشخراش بود و زمانی که مثلا" تماس با پدرش داشت یا تماس تلفنی نوال و ناتالی به طرز دیوانه واری صدای سمت راست صحنه قطع و وصل میشد دوستانی هم که توی اون اتاق بالایی نشسته بودند خفه کردند مارو با صدای خنده و بحث فوتبال و زنگ مسخره تلفن!!!
*من هنوز معنی و علت اون دیالوگ تعویض لباس رو نفهمیدم (اگه کسی میدونه بهم بگه لطفا")
*از جذابیت های دیگه کار برای من استفاده از زبان فرانسه بود اما خیلی جاها زیر نویس نبود و برای تماشاگری که آشنایی به زبان فرانسه نداشت گنگ بود ولی خیلی شمرده و روان صحبت میکردند اگر در سطح متوسط فرانسه بلد باشید تقریبا"80% دیالوگ ها رو به راحتی میفهمید
*جملاتی زیبایی دربین دیالوگ ها بود که عمیقا"تاثیر گذار بود اما یه سکوتی ربط بین اونها رو از بین می برد
*برای کسانی که قصد مهاجرت دارند ... دیدن ادامه ›› حرفهایی رو داره که یا همه میدونیم یا داریم ازشون فرار میکنیم چون جوابی براشون نداریم از جمله خود من
*قسمتی که نوال داشت فوتبال نگاه میکرد خیلی مصنوعی بود عین سریالهای آبگوشتی صداسیما!!!
*اما صحنه آخر که نوال با اون بغض عمیقش کفشهاشو داد به ناتالی دیوانه کننده بود برای من که از اول نمایش دوباره تحت تاثیر همه سوال های بی جوابم قرار گرفته بودم ناگهان بغضم رو تبدیل به اشک کرد (خوب شد تنها بودم)
*در کل دیدن این کار رو به همه مخصوصا"همه کسایی که میخوان مهاجرت کنند توصیه میکنم (نه به خاطر این که پشیمون بشن)به همه اونایی که وقت رفتن اضافه بار دارن ، یه چمدون ! یه چمدون ترس و اضطراب و سوال های بی جواب .....
شاید برای همین سوالهای بی جواب از سالن که خارج بشید تا خونه پیاده برید بعد بفهمید ماشین رو دم سالن پارک کردید
نقدتون خیلی عالی بود . نظرتون و نقدتون بسیار برای من قابل احترام بود . کاش بقیه دوستان هم یاد بگیرند مثل شما نکات منفی و مثبت یک اثر رو بیان کنند . تاتری که بتونه اینقدر در روح یک انسان رسوخ کنه که یادش بره ماشین آورده بوده و تا خونه پیاده بره .... یعنی عالی
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
ممنون محمبوبه جان
خیلی خیلی لطف دارید
آره واقعا رسوخ در روح شاید بهترین کلمه ای باشه که میشه به کار برد چون هنوز هم میخوام برم ببینم کار رو ،امشب یه دوست خوبی رو ملاقات کردم تازه زوایای بیشتری از کار برام روشن شد متشکرم از ایشون (سیامک احصایی)
مشتاقانه در اولین فرصت میرم کار رو میبینم
باز هم از شما ممنونم
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید