بغدخت بانوی سیمین کلام، سرکار خانوم مریم، شاید باور کردنش برای شما بسیار دشوار باشد که با خواندن پیام شما در این بیگاه شب که تنها قلندران و شبگردان در آن می زیند به چه میزان دلشاد گرداندید بنده را. از روی روزمرگی (شاید هم شب گردی یا همان شب مرگی!)و از روی دلتنگی که گه گاه این هنگامه ی شب شراره می کشد در وجود شب گردانی چون من، با خود اندیشیدم که نظری به واژگان دوستان بیافکنم و اندکی اندیشه ی خود را به نوای خنیاگریی بسپارم تا در درون به آرمگاه خود برسم، که دیدگانم بر واژگان شما افتاد. شگفت زده هستم از شکفتن این لبخند در درون خود که به راستی خود نیز در وجود خود نمی جستمش. به راستی که در این هنگامه ی شب شما لبخند یزدان هستید بر نگاره ی شبرنگِ شبِ من. بسیار شادان و خندان شدم از پیام شما، به سانی که کلام را یارای پاسخ و سپاس نمی بینم. شگفتا! همینک نیز من آغازی سراسر زیبا و شادان داشته ام به راستی با کلام گران بانویی همچون شما.
و به یاد این سخن افتادم که دوست بسیارش؛؛ بسیار کم، و دشمن اندکش بسیار زیاد ... دیدن ادامه ›› است.
من برای شما نخست شادی آرزومندم هم برای شما هم برای یکایک خانواده تان که باور دارم، همچون ایرانیان باستان، که هر کجا شادیست خداوند آنجاست و هر جا که غم حضور دارد بدانید که خداوند فراموش شده است. پس از آن تندرستی روز افزون و پس از آن کودکی در درون(کودکی از آن روی که همواره گفته ام کودکان لبخند خداوندند بر روی زمین) یزدان فرهتان فزون باد ای بزرگ بانو، به امید دیداری دگر در گاه گاه هنر، درودی از کرانه های نا پیدای سه تیغ دماوند تا به هامون تا درودی دگر...:)

من مثل شما بلد نیستم بنویسم :-) ولی آشنایی با شما باعث افتخارمه و امیدوارم خدای مهربون محافظ دوستای خوبم باشه. دلمون واستون تنگ میشه امیدوارم خیلی زود ببینیمتون.

درود و سپاس سرکار کار خانوم مریم، امیدا دارم که روزگار همواره به کامتون باشه و هیچ گاه لبخند از لبانتون فرو ننشیند. پوزش از دیر پاسخی به پیام شما، که دلیلش رو خود شما باید بهتر بدونید. شما از روی نیکی به این کمترین می نگرید، همچنین آشنایی با شما نیز برای بنده بسی فرخنده است. امید دارم چرخ گردون به سانی بگردد که هر چه زودتر مجالی برای دیدار با دوستان فراهم گردد. ایدون باد.
ایزد فرهتون فزون باد...

درود فراوان بر شما. خوشحالم تشریف آوردید. خوب بود راضی بودید؟ امیدوارم بزودی زیارتتون کنم.