تو طلایه دار صبحی!
تو شکوه بی نهایت
واسه این دل شکسته
تویی مرهم رفاقت
تو با دست مهربونت
منو از سیاهی روندی
بردی تا مرز سپیده
تو به روشنی رسوندی
بعد عمری غصه خوردن ،
شادی اومده سراغم!
پاییز قصه تموم شد
باز بهاری شده باغم!
توی چشمای نجیبت
زندگی همیشه پیداست
ای ترنم صداقت
زندگی با تو چه زیباست!
من رهاتر از همیشه
دوست دارم غرق تو باشم
ای زلال پاک جاری
من می خوام در تو فنا شم