نیازم مبرم است / امشب
به یک جای دنج.. / یک قوری چای
و مردی که
از پس شنیدن حرف های در گوشی ام بر بیاید..
آنقدر که عضلاتش را
قالب ترس های موضعی ام کند
حواس تنـــــــهایی ام را پرت..
و فکرم را
آنقدر به حرف بگیرد
که فشار تشویش ها درونم بیافتد..
پاهایت که نیست / سرم بر باد می رود
پر می شوم از ترافیک خواب هایی که
... دیدن ادامه ››
گم شده ای دارند
و تعبیر به تعبیر نشانی می پرسند..
...
دلت که از نبودنم گرفت
بیا حوالی سیگار ساعت هفت..
بیا و انتهای بی کسی ام را انگشت بزن
و مرا از یتیم خانه، تحویل بگیر..
می خواهم عشق
مرا دوباره به نام کوچکم صدا بزند..
از: حمید رضا هندی