گفت و گو با نویسنده و کارگردان نمایش ˝دو لیتر در دو لیتر صلح˝
آذرنگ: فرزند جنگ، صلح است / میخواهم بر پلیدی واژه جنگ صحه بیشتری بگذارم
سرویس تئاتر هنرآنلاین// امروزه چه باور داشته باشیم به ماهیت پست مدرنیستی و چه دور آن خط بکشیم، بستر جامعه این فضا را تجربه میکند. امروز جامعه به مدد رسانههای مختلف این فضا را تجربه و اگر هنرمند به عنوان مهندس فرهنگساز جامعه بخواهند از این فضای هنر معاصر دوری بجویند، ناخودآکاه از سوی مخاطب پس زده خواهد شد. هنر پست مدرنیستی در اشکال مختلف خود اعم از دنیای هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما و موسیقی؛ با ماهیت این هنرها ادغام و فضای مفهومی را پیش مخاطب قرار میدهد. از همین روست که امروز به یک فیلم زمانی واژه خوب اطلاق میشود که مفهوم آن پس از دیدن فیلم، مخاطب را همراهی کند. این موضوع در تئاتر، موسیقی، کتاب و.... هم نمایان است. این جریان مفهومگرایی هنر معاصر شاکلههای مختلفی دارد اما؛ ایجاز، کمینهگرایی، استفاده از عنصر تکرار و پرداخت به سه ماهیت؛ هویت، جنگ و جنسیت از شاخصههای این هنر است.
با این مقدمه میشود دقیقتر به نمایش حمید آذرنگ "دو لیتر در دو لیتر صلح" نگاه کرد. نمایشی که ایجاز در روایت قصه، کمینهگرایی در صحنه، موسیقی و بازی؛ استفاده از عنصر تکرار را در شیوه نگارش متن و کارگردانی لحاظ کرده. از سویی دیگر موضوع جنگ را به شکل مفهومی و به دور از ماهیتهای زمانی و مکانی
... دیدن ادامه ››
بررسی میکند. از همین رو میتوان "دو لیتر در دو لیتر صلح" را یک نمایش از شکل پست مدرنیستی دانست که از قضا با مخاطب نیز ارتباط برقرار کرده است. از همین رو با آذرنگ درباره این نمایش از متن تا طراحی، موسیقی، بازیگری و کارگردانی به گفت و گو پرداختم؛ اگرچه قصد بررسی هنرپست مدرنیستی و ماهیت شکلی آن در تئاتر را نداشتیم، اما بازخوانی این بحث از میان گفت و گو میتواند این مفهوم را پررنگتر کند.
چرا فانتزی؟ در این حال و هوای تئاتر!
والله من خودم به شخصه چیزی را انتخاب نمیکنم که بگویم، خیلی خوب من دوست دارم الان یک فانتزی اجرا کنم، پس حالا یک متن پیدا کنم، که فانتزی باشد. کاری که من نوشتم و با آن روبرو بودم؛ پیشنهاد اولیه اجراییاش فرم فانتزی بود.
تو به عنوان یک درام نویس شناخته شده، روایت قصهگویی را دنبال میکردی؛ اما اینجا و در این متن از قصه گویی فاصله گرفتی و در واقع موقعیتی را تشریح میکنی.
این نیست که من یک دفعه به این وضعیت رسیده باشم. آدم در هر شرایطی متنی را مینویسد که شرایط خاص خودش را دارد. زمانی که "2 متر در 2 متر جنگ" را نوشتم همان موقع یادم هست با نیما دهقان صحبت کردیم که ای کاش میشد به سهگانه رسید. همان دوران من "دو لیتر در دو لیتر صلح" را هم نوشتم. این متن محصول 6-7 سال پیش است ولی به اجرا نرسید و اتفاقا آن زمان متن رد هم شد. حالا بعد از سالها آمدند و گفتند که در شرایطی که تمام دنیا درگیر پس لرزههای وحشت از جنگ عمومی، تنش میلرزد؛ چه اشکالی دارد که آدم یک هشدار به جامعه جهانی بدهد که چیزی ته جنگ نیست. یعنی در جنگ هیچ طرفی برنده نیست. بسیار معتقد هستم که انتخاب هنرمند میتواند خیلی تاثیرگذار باشد، هم در ماندگاری خودش و هم در اینکه بتواند مفاهیمی را به مخاطب منتقل کند و مطابق روز و تاثیرگذار هم باشد. اگر باورمان بشود که تئاتر تاثیرگذار است آن وقت باری به هر جهت متنها را انتخاب نمی کنیم. یعنی هر چیزی را که به دستمان رسید اجرا نمی کنیم.
الان داری در این نمایش بیشتر موضوع صلح و بحرانهایی که پس از یک جنگ، در زمان صلح پیش میآید را روایت میکنی. درست که این موضوع پیوندی با خود جنگ دارد، اما صلح کجای قصه است؟
وقتی ما از صلح صحبت میکنیم انگار از یک واژه مستقل حرف میزنیم در صورتی که من همیشه میگویم فرزند جنگ، صلح است. یعنی اگر جنگی به وجود نیاد و به وقوع نپیوندد خب صلحای هم به طبع آن حاصل نخواهد شد. بنابراین آدم بعد از جنگ درباره هر مقولهای که صحبت کند متاثر از خود جنگ است. یعنی من میخواستم صحه بیشتری بگذارم بر پلیدی واژه جنگ. هر جامعهای که فکر میکند پیروز است یا هر جامعهای که فکر میکند شکست خورده هر دو لطمات بسیار شدیدی چه به لحاظ روحی و روانی و چه به لحاظ مادی از جنگ خواهند خورد و این در زمان صلح خودش را نشان میدهد.
حالا اگر بخواهی یک تعریف مستقلی از متن بدهی آن را در چه شاخهای از ادبیات نمایشی میگنجانی؟
به نظرم وقتی که یک اثر شاخصههای دراماتیک بودن در حد یک درام نمایشی را داشته باشد دیگر در ژانر به خصوصی نمیگنجد. حالا اگر بخواهیم گونه برای "دو لیتر در دو لیتر صلح" تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم نمایشی است که جنگ را مورد هدف قرار داده است. من نمی خواهم واژه ضد جنگ را به کار ببرم که اتفاقا برداشتهای غلطی هم از آن شده. من نمیفهمم چرا ما به یک اثری میگوییم ضد جنگ! انگار ما مدافع جنگ هستیم! در صورتی که هر اتفاقی چه در حیطه ادبیات نمایشی چه در حیطهی ادبیات یا هر هنر دیگری بیافتد باید بتواند جنگ را زیر سوال ببرد و پلیدی جنگ را بارز کند.
چیزی که در یک دهه سابقه نمایشنامه نویسی حمید آذرنگ وجود دارد، این است که جنگ یکی از شاخصههای درام های تو است؛ این دغدغه از کجا میآید؟
برای کسی که درخشانترین و تاثیرگذارترین دورههای زندگیاش را در همان پروسه 8 ساله جنگ پشت سر میگذارد، ناخودآگاه یک چیزهایی همراه همیشهگیاش میشود. برای من شاید تئاتر نوعی نقش روان درمان نیز دارد. هر بار که میخواهم قلم بزنم انگار یک سری آدم فریاد میزنند که "ما" را بنویس. یک سری آدم که یادگاری از آن سالها هستند، یک سری آدم که امروز ما را تجربه میکنند و من دارم آنها را میبینم که چه وضعیتی دارند و... دیگر دست خودم هم نیست، واقعا!
می گویی این بخشی از خودت است که بیرون میریزی. فکر میکنی که این برون ریزی چه تاثیری در جامعه ات داشته باشد؟
درونیات یک هنرمند و اصلا هر انسانی متاثر از روزمرگیهای است که، از جامعه اطرافاش میگیرد. حالا هنرمند از یک زوایای دیگری قضایا را میبیند که شاید عوام خیلی کمتر آن را درک میکنند. یعنی شما مقولهای را با مخاطبت در میان میگذاری که همه روزه با آن بر خورد میکنند؛ ولی از این زاویه تا الان نگاهش نکردهاند. اتفاقا به نظرم سادهها را پیچیده کردن اصالت هنر نیست، اتفاقا برعکس، ما مسائل پیچیده را که خیلی بغرنج است و شاید مخاطب عادی سراغش نرود را باید ساده کنیم تا با مخاطب همراه شود.
این "دو لیتر در دولیتر صلح" روزی که بر روی کاغذ آمد به همین شکل بود؟ درگیر بسط دیالوگنویسی شدی یا نشدی؟
ببینید حتی یک ذره از "دو لیتر در دو لیتر صلح" دچار تغییر نشد. از روزی که نگارش آن را شروع کردم با همین اندیشه نوشته شد و آنقدر من در نوشتناش وسواس داشتم که در تکنیک هم از همان اول میخواستم مینیمال باشد. در دیالوگها به بیزمان و بیمکانی میخواستم اشاره کنم و بدون شناسنامه بودن شخصیتها و موقعیت برایام مهم بود. از همان روز اول تا به امروز کوچکترین تغییری نداشت، مگر بعد از اینکه ما در جشنواره تئاتر فجر اجرا رفتیم، شورای نظارت و ارزشیابی آمدند و کار را دیدند که یک نظراتی داشتند که از منظر آنها این مفاهیم در این نمایش مسئلهساز بود؛ که من پذیرفتم و حذف شد و نمایش تاریخ و زمان پیدا کرد. برگشت به دوره قرون وسطی. خب زیاد تفاوت نمی کرد. من به هر حال میخواستم مبحث جنگ را باز کنم و من شخصیت ها را به عقب بر گرداندم که به سمت امروز ما گرایش پیدا نکند. مبادا نشانهها خدای نکرده تعابیری را نشان دهد. به خودی خودش یکسری دیالوگها حذف شد، یک سری دیالوگها شکلاش عوض شد. بعضیها مفهومش عوض شد؛ ولی باز میگویم در کلیت اتفاق، من سعی کردم ادای دین بکنم نسبت به پیامی که به جامعه جهانی دارم در خصوص پرهیز از جنگ.
من نمایش را در زمان جشنواره تئاتر فجر هم دیدم؛ اتفاقا فکر میکنم بعد از بازبینی شورای نظارت و اصلاحات آنها مفهوم نمایش تندتر و ارجاعات آن بیشتر شده؟
والله خیلیها این صحبت را با من کردند. من خودم خیلی دوست داشتم به شیوه سابق اجرا بروم. گاهی اوقات دوستان از سر انجام وظیفه یک در خواستهایی دارند که به نظر من کارشناسی شده نیست. فقط در همان لحظه برخورد، شخصی و سلیقهای است و اتفاقا کار را به سمتی میبرند که از آن واهمه دارند. من واقعا تنها میخواستم یک پیام انسانی بدهم. میخواستم به عنوان یک ایرانی کراهت جنگ را از منظر مردم جامعهام تعریف کنم، زیرا این رسالت من است.
تاریخ دادن به اثر هنری یک نشانه آشنا برای مخاطبان است، یعنی شما تاریخ را ببین و از ورای آن به مفاهیم اثر بیشتر دقت کن که این واقعه تاریخ امروز را روایت میکند ...
در نهایت میگویم هیچکدام از زمان و مکانها چه ارجاع داده شوند چه نه؛ برای من مسئله نبود. مسئله مهم جنگ بود که سایه شوماش تن مردم جهان را دارد میلرزاند. فکر میکنم نشانهشناسی من باید جوری باشد که مخاطب امروزم بتواند آن را بپذیرد. یکی از وظیفههای ما همین است. نظر شورای نظارت این بود که به جای مرز که در جشنواره یک رود بود، بگذاریم آبشار. به خاطر اینکه احساس دوستان بر این بود که تنها جنگی که بین رود صورت گرفته جنگ ما و عراق بوده. من میگویم من فقط یک مرز میخواستم و برای من فرقی نمی کرد این رود باشد، خاکی باشد، سیمی باشد، آهنی باشد... ولی وقتی من اثر را نوشتم یک رود آن وسط آمد و با توجه به آن من دیالوگ نوشتم. حالا اگر بخواهم برش دارم کل اثر دچار تغییر میشود که بعد دیدم نه فقط این کلمه رود انگار مسئلهساز است و خودم پیشنهاد دادم آقایان آبشارش میکنیم.
به این نوع بازی چگونه رسیدی؟
خیلی سخت. پدرم در آمد. روزگاری که در خلوت خودم در خانه مینشستم و تصویرسازی میکردم که چه کار بکنم تا این مفهوم را بتوانم القا بکنم، بیچاره میشدم. من حتی توی قد بازیگرانم تعادل دو طرف را رعایت کردم که پسرها یک قد باشند و دخترها یک قد. اگر این نبود نمیتوانستم به اجرا برسم. تمام حرف من این بود که هیچ تفاوتی بین شخصیتهای دو طرف نباشد و در بازیها و جنس آن هیچ کدام دچار ضعف و قوت نشوند که ما بگویم به این بیشتر علاقه داریم یعنی مخاطب به یک طرف بیشترعلاقه نشان بدهد؛ به طبع این علاقه باعث برجستگی میشد. چیزی را که من میگفتم بچه ها اتود میزدند و خیلی سخت بود.
از همان موقعی که کار را نوشتی و شروع کردی به کارگردانی به این فکر میکردی که بازیگرها دیالوگ نگویند و صداپیشگان از زبان بازیگران سخن بگویند؟
شیوه اجرایی از روز اول در ذهنم بود. وقتی این آدمها داشتند شرایط جنگ را تجربه میکردند من صدایشان را از دور میشنیدم. انگار صدا متعلق به خودشان نیست. به هر صورت چیزهایی است که جنگ تحمیل میکند مثل جنگی که به ما تحمیل شد و خیلی از اتفاقات را باعث شد. ما مجبور به دفاع شدیم که مقدس هم هست همه جای دنیا هم دفاع است. آره به همه اینها فکر کردم.
"دو لیتر در دولیتر صلح" با این شیوه خیلی عروسکی شده، انگار داریم خیمهای را میبینیم که بازیگر در آن دارد به شکل یک عروسک بازی میکند؟
بخاطر مفهومی است که من به آن نیاز داشتم چون من کاملا فانتزی و یک فانتزی کارتونی کار را میدیدم. چون اگر به انیمیشنهای کشورهای بلوک شرق دقت کنید، این شیوه را زیاد میبینید. این به خاطر آن تجربههایی است که این آدمها در دوران کمونیستی بلوک شرق داشتند. تو دورههای تلخی که پشت سر گذاشتند، واقعا مجبور بودند به خیلی از چیزها که خودشان هم نمیدانستند که چرا انجامش میدهند و آیا واقعا این را میخواهند یا نه، تن بدهند.
حالا این موضوع از بلوک شرق میآید؟
آره من خیلی آن نگاه را دوست داشتم به خاطر آن چیزی که اتفاق میافتد، جنگ هم همین را ایجاد میکند.
حالا بریم سراغ کارگردانی؛ یک کارگردان در برخورد با یک اثر هنری مخصوصا اینکه خودش نویسنده و بازیگر هم باشد، سعی میکند فضایی را ایجاد کند که متفاوت باشد، به خاطر اینکه درک درستی از همه موقعیتهای عوامل دارد ...
من خیلی دیدم که یک کارگردان وقتی متنی برای خودش نیست، دوست دارد که کارگردانیاش دیده شود. نویسنده هم به همین میزان دوست دارد که نوشتهاش دیده شود. اما من اصلا به این فکر نمیکردم یک کدام برجسته باشد. هر اثری پیشنهاد اجراییاش را دارد. پیشنهاد اجرایی بدوی، لخت و عریان است که تو باید لباس زیبا تنش کنی.
چرا اینقدر "دو لیتر در دولیتر صلح" مینیمالیستی است؟ چه در متن و چه در کارگردانی سعی کردی فضا را مینیمال ببینی؟
به قدر کافی جنگ تلخ هست و تبعاتش که آدم اگر بخواهد وسیع درباره آن صحبت کند اینقدر گزندش زیاد میشود که تحمل آن سخت میشود. مخصوصا برای جامعهای که این جنگ را تجربه کرده، تلخیهای آن را دیده و آسیبهای آن را هم لمس کرده. اگر میخواستیم گسترده و وسیع حرف بزنیم این تلخی ارتباط را با مخاطب قطع میکرد. یکی از اصالتهای هنر هم همین است که تو در کوتاهترین مدت بزرگترین مفاهیم را بتوانی انتقال دهی و من خیلی تلاش کردم که این اتفاق بیافتد که با کوچکترین حرفها بتوانم یک مفهوم بزرگ را منتقل کنم.
در "دو لیتر در دولیتر صلح" خیلی به تکرار دامن زدی، این تکرار پیشنهاد متن بود یا کارگردانی؟
این پیشنهاد متن بود. اینها همه درون متن مستتر بود. ببین توی شرایط جنگی که میگویند دست نگه دارید تا ما خبرتان کنیم چه اتفاقی به جز تکرار میتواند بیفتد؟ آدم ها دیگر نمیتوانند بجنگند! میگویند دست نگه دارید. بنابراین باید انتظار را تجربه کرد. تو شرایط انتظار چه اتفاقات مستندی میتواند بیفتد جز پریشانی؟ اول خبری نمیدهند بعد که خبر میدهند متاثر میشویم از خبری که میدهند، همه چیز تمام شد. شرایطی مثل زمانی است که آدم توی ماشین نشسته و دارد حرکت میکند، ترمز که میزنی چون بدن هنوز میل به حرکت دارد، رو به جلو گرایش پیدا میکنی. در سرنوشت این آدمها میبینی که چه قدر ویران شدهاند. اینها همه در متن بود و من مومن به تمام پیشنهادات اولیه متن اینها را لحاظ کردم.
عنصر تکرار به قولی جادوی هنر معاصر است. تو در تمام نقشها، طراحی و.... از این جادو استفاده کردی، این تکرار در زمینه کارگردانی چه کمکی به تو کرد؟
خیلی وحشت داشتم که این تکرار باعث عذاب شود. شما فکرکن یک پرتره را دائما بخواهی هر روز از یک زاویه ببینی ممکن است دیگر آن را نبینی. مثل شرایط امروز ما، این تکرار روزگار، ما را دارد ویران میکند.
حالا تو با این تکرار میخواستی بر چه چیزی تاکید کنی؟
نقش عکس همان که تکرارش میکنیم، تا به موضوع و موقعیت بیشتر تاکید کنم.
من خیلی دوست دارم در این موضوع نظر تو را داشته باشم که چه شاخصههایی را برای نوشتن یک متن و کارگردانی انتخاب میکنی که میتواند مخاطب را درگیر و وارد سالن نمایش کند. زیرا این معضلی برای نمایشهای امروز است که نمی توانند مخاطب را ترغیب به حضور در سالن کنند.
آدم در تئاتر دروغ نمیتواند بگوید شما به محض اینکه دروغ بگویی مخاطبت میفهمد و انگشت اشارهاش سریع به سمتت نشانه میرود. من سعی میکنم واقعا چیزی را که میخواهم بنویسم صادق باشد. بحث تکنیک یه جورایی رنگ و لعاب کار است ولی آنجایی که نوشته هست و قرار است ارتباط دلی برقرار شود من با دلم حرف میزنم.
گفتی که این کار را از روزی که "2 متر در 2 متر جنگ " را نوشتی، شروع کردی و از اول یک سه گانه مد نظرت بود. حالا جنگ و صلح را کار کردهای. سومین بخش سه گانه چیست؟
راستشش هنوز بهش فکر نکردم خیلی خسته ام. در این دومین گانه قرار بود از صلح بگویم ،اما خیلی زخمی هستم که انگار جنگیدهام . حالا به سومی فکر نمیکنم.
تو خودت از بازیگران پر کار هستی و البته از آن بازیگرانی که حرفی برای گفتن دارند. اگر بازی در "دو لیتر در دولیتر صلح" به تو پیشنهاد میشد، بازی میکردی؟
برای همین خیلی از بازیگرانام ممنون هستم چون اگر خودم بودم تامل میکردم. اما من دست تک تک بازیگرانم را در این کار میبوسم چون بر عکس بازیگری که بحث منایت در آن مطرح است در این شیوه اصلا من وجود ندارد. واقعا نمی دانم میتوانستم این من بودن را کنار بگذارم.
در این سالها خیلی پر کار بودی و در این مسیر میبینیم که به فانتزی رسیدهای، این چیزی است که میخواهی؟ فانتزی؟
من کلا به این فکر نمیکنم که الان کار رئالیستی میکنم یا سورئال یا فانتزی یا میخواهم کدام ژانر کار کنم. خودش به وجود میآید.
همین طور هم مینویسی؟
دقیقا. شاید الان 10 تا 15 تا طرح برای نمایشنامه در ذهنم دارم، اما هیچ کدام من را جاری نکرده که آنقدر بتوانم واقعا آن همت همیشگی را بگذارم.
از آنجایی که میدانم انرژیک هستی، فکر نمی کنی تو هم با این انرژی که داری به خودت و کارت داری لطمه میزنی؟
نه . وقتی به کنترل اعتقاد داشته باشم این اتفاق نمی افتد. اگر قرار است جایی آدم 5 % هزینه کند اندازهی همان 5% باید هزینه کند اگر انرژی را بکند 6% یا 4% خطاست. این کنترل باید باشد.
من از این جهت میگویم که مخاطبی که دارد با حمید آذرنگ آرام پیش میآید بعد یکباره در "دو لیتر در دو لیتر صلح" شوکه میشود. به همین شوکه کردن مخاطب فکر میکنی؟
نه به شوکه شدن مخاطبم فکر نمی کنم. سعی میکنم با او صمیمی باشم.
انتهای پیام/
آزاده سهرابی
عکس از آوا کیائی