در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال کاظم کامور بخشایش | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:43:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش خیلی خوبی بود،متن کارگردانی عالی ،بازیهای خوب واقعا لذت بردم خداقوت به همگی

ممنونم دوست گرامی🙏🙏
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خداقوت به همه ی عوامل
بازی ها واقعا فوق العاده بود
واقعا لذت بردم
👏👏👏👌👌👌
امیر مسعود، سپهر و هادی احمدی این را خواندند
ایمان دبیری و حسین حیدری پور این را دوست دارند
سپاسگزارم 🙏🙏🌹
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﺑﻴﺎ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺭﺍﺯﻯ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﻢ

ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ !
ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ نگرفتند !
ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ
خوب دعوا میکنند !
ﻓﻘﻂ ﺑﻠﺪﻧﺪ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ خراب ﮐﻨﻨﺪ !
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺍﺷﮏ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ !
ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻨﺪ ﻣﺮﺩﻳﺸﺎﻥ ﺯﻳﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺮﻭﺩ!!!
ﻣﻰ ﺷﻨﻮﻯ ??
ﺗﻪ ﺻﺪﺍﻳﺶ ،ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻯ ﺑﻰ ﺻﺪﺍﺳﺖ که ﺑﺎ ﻳﮏ ﺍﻏﻮﺵ ﺳﺎﺩﻩ ، ﻗﻠﺐ ﻫﺮ ﻣﺮﺩﻯ ﺭﺍ ﻣﻴﺸﻮﺩ ... دیدن ادامه ›› ﺑﺪﺳﺖ ﺍﻭﺭﺩ .
ﻧﮕﺎﻫﺶﮐﻦ ???
ﻭﻗﺘﻰ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﻰ ﺩﻟﺴﻮﺯﻯ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻧﻴﺴﺖ .!!!
ﭘﺪﺭﺕ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﭘﻴﺮ ﺍﺳﺖ !!
ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ
ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﺟﺮ ﺯﻧﻰ ﻣﻴﮑﻨﻨﺪ
ﺑﻰ ﻣﻌﺮﻓﺘﻨﺪ
ﺣﺮﻑ ﺑﺪ ﻣﻴﺰﻧﻨﺪ
ﺑﺎﺯﻯ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻧﻬﺎ ﺗﻘﺼﻴﺮﻯ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﮐﺴﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩﻩ
ﮔﻞ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﻳﺶ ﻧﺰﺩﻩ
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻧﺒﻮﺳﻴﺪﻩ
ﺍﻭ ﺑﺠﺎﻯ ﺑﻮﺳﻪ ﺳﻴﻠﻰ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻳﺎﺩﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﻣﺮﺩ
ﺑﺎﻳﺪ ﻗﻮﻯ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﺧﺘﺮﮎ ...
ﭘﺴﺮﻫﺎیی هستند نمیشکنند
ﻣﮕﺮ ...
ﺑﺪﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﮐﻰ ...


از: ک
هیچ حواسم نبود،
دوفنجان ریختم...

از: اندوه
Six-Word Stories

Without thinking, I made two cups. — Alistair Daniel
۳۱ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"مدت هاست می خواهم بگویم:
دوستش دارم
اما . . .
شما که غریبه نیستید
رویش را ندارم
می خواهم بگویم:
عاشق چشمانت شده ام
اما
شرم می کنم
می ترسم بگویم بودنت حالم را خوب می کند
صدایت. .زیباترین آهنگ شب هایم می شود
می ترسم بگویم
او هم ماندنی نباشد
آدم ها را که می شناسی
تا بوی دوست داشتن به مشامشان می رسد
هنوز نیامده
هوای رفتن به سرشان می زند..."





از: ح.
مرسی کاظم جان..عاشقانه و صادقانه..
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
(نه مرا طاقت غربت..نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم..)
"سعدی"
۰۸ تیر ۱۳۹۴
هوای رفتن به سرشان می زند...

ممنون از اشتراک ، عالی بود
۰۸ تیر ۱۳۹۴
تا بوی دوست داشتن به مشامشان می رسد...
عالی بود
۰۸ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خداقوت
حرفی برای گفتن نمیذاره
کار فوق العاده ای بود
حتما باید دید
خیییییلییییییی دوست داشتم
آدم ها لالت میکنند
بعد هم میپرسند
چرا حرف نمیزنى؟
این خنده دار ترین نمایشنامه ى دنیا بود...



از: نیل سایمون

خوبه که نجسی رو آب میشوره و میبره زن
خصوصا که بعد پیروزی جریان سمت ما بیشترم شده...!!!
...............................................................................................................................
...........
@ا.. ا... ا... ا...
یعنی تو واقعا میخوای بدی زنت بخونه ...!!!؟؟؟
#خوب آره مگه چه اشکالی داره..!!؟؟
@هیچی بده بخونه....، بی غیرت!
# چیزی گفتی!؟
@نه با خودم بودم بده بخونه..!
#واقعا براتون متاسفام که تو این شرایط به چه چیزایی فکر میکنید ، اصول...!!!
@من برای شما متاسفام که تو شرایط اصولتونو از یاد میبرید.
روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند,ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود. مرد اول به دومی گفت: قرار نیست از شیر سریعتر بدوم کافیست از تو سریعتر بدوم و اینگونه شد که شاخه ای از مدیریت بنام مدیریت بحران شکل گرفت

از: آیدین یاشار
نمایش خیلی خوبی بود.
دمتون گرم
آرزوی موفقیت برای همتون دارم
جواد دوزنده و sanaz m.barin این را خواندند
minoovash rahimian این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار

تنگدستی و گرسنگی شد و فقط یک سکه نا قابل در جیب داشت.

در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد تصمیم گرفت از خانه بعدی تقاضای غذا کند . .با این

حال وقتی دختر جوان زیبایی در را برویش گشود دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست.دختر

جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است.برایش ... دیدن ادامه ›› یک لیوان شیر بس...یار بزرگ آورد

پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت:

چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت:هیچ.

پسرک در مقابل گفت:از صمیم قلب از شما تشکرمی کنم.

پسرک که هاروارد کلی نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد

بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکو کار نیز بیشتر شد.

تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.. سالها بعد......

زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند.دکترهاروارد کلی برای

مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد.او بلافاصله بیمار را شناخت.

مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد برای نجات زندگی وی به کار گیرد.مبارزه

آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید.

روز ترخیص بیمار فرا رسید.زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود . او اطمینان داشت تا پایان عمر باید

برای پرداخت صورتحساب کار کند.نگاهی به صورتحساب انداخت

جمله ای به چشمش خورد.

”همه مخارج بیمارستان قبلا با یک لیوان شیر پرداخته شده است“.

امضا دکتر هاروارد کلی

از: این داستانو خیلی دوست دارم
دوست داشتنی هم هست.
۱۶ شهریور ۱۳۹۲
چقدر زیبا
.
.
.
چه حس خوبیه...
مرسی
۱۶ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.دم از بازی حکم میزنی !

دم از حکم دل میزنی !

پس به زبان “قمار” برایت میگویم !

قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید !

باخت زیبایی بود!

یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم

یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم

دل را باید بر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بری نکنند !

از: .
هیچ رسولی را نفرستادیم مگر به به همان زبان قومش. سوره ابراهیم. آیه 4
۰۹ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم سینمایی "هیس دخترها فریاد نمیزنند" فیلم خیلی فوق العاده ای بود
فیلنامه ای تا حدودی ساختار شکنانه،که موضوع حساس در جامعه ایران را به تصویر کشیده(سوءاستفاده جنسی و آزار و اذیت کودکان)
تا به امروز درسینمای ایران کمتر به این موضوع توجه شده است وبه دلیل حساسیت زا بودن آن ،کمتر فیلمسازی این جرات رابه خود میدادتا به سراغ آن برود اما خانم درخشنده با قاطعیت تصمیم به ساخت این اثر کرد،و موفق به اکران آن درسینماها شد.

ونیز بازی بابک حمیدیان در این فیلم فوق العاده بود .
ولی من دوسش نداشتم

موضوع موضوع خوبی بود ولی . . . .
۰۶ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

از خدا پرسید: اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن چه سود دارد؟


خدا گفت: شاید در سرنوشتت نوشته باشم; هرچه آرزو کردی!!!



از: .
دفتر مشق کثیف

دفتر مشق کثیف: معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟ فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم ) دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت : خانوم… مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد… اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت… اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم… اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم… معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا… و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد…

از: .
تقدیم به همه ی بچه های خوب تیوال

من امشب دستها را برده ام بالا و از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم ..
نمیدانم چه میخواهی ولی امشب برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم
و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم دعاهایم اثر دارد !!!

از: التماس دعا
خدایا بغلم میکنی؟


« شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا کن »





از: .
ما آدمها

هنوزهم مثل بچگی هامون .....

هرکی بیشتر بازیمون بده، بیشتر

دوسش داریم...!!!

از: مینا قاسمی
روز اول بهم گفت

تو بازی حکم آس از شاهم سرتره ...

بازی کردم

آس دل داشتم و خوشحال ،رو کردم

آس دلمو با دو خشتش برید..

گفتم پس چی شد مهربون؟

مگه نگفتی آس از شاهم سر تره

گفت من دل ندارم .

وقتی دل نداشته باشم میتونم با دوخشتم ببرمش..

:(
(امان از این دوستای بی دل)



از: از خود
دعا

خدایا تو را دوست دارم !می خواهم تو را بیشتر و بیشتر دوست داشته باشم!

می خواهم تو را تا سرحد سرمستی و شوریدگی دوست بدارم .

عشق و ایمانی ناب -درخور درگاه نیلوفرینت - بمن عطا کن.


خدایا قلبم تشنه نور و عشق توست !



هر روز در افکار و آرزوهایم به سوی من بیا!

در رویاهایم ؛

در خندهء نشسته بر لبانم و ... دیدن ادامه ›› در اشک چشمانم به سوی من بیا !

در عبادت و کارم ؛

در زندگی و مرگم به سوی من بیا .

تو با من باش با رحمت وعشقت .

خدایا ذهنم پریشان است قلبم بی قرار است و افکارم شوریده اند و درمانده ام .

پس رشته زندگیم را به دستهای امن تو می سپارم آنگاه طوفان می خوابد و آرامش تو حکمفرما می شود .

خدایا نوای سحرانگیز تورا شنیده ام همه چیز را رها می کنم و به سوی تو می آیم .

هر چه را که دارم و هستم به تو تسلیم می کنم .

مرا به درگاهت بپذیر و نگذار که از تو دور باشم .


از: دعا
زیبا بود
کتاب نغمه های جاوید عشق
از
رابیندرانات تاگور
پر است از عاشقانه ها!
گفتگوی عاشقانه این روح عاشق با خدای خویش ستودنی است
۱۶ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید