جنگ ....
راستی که با چنین جنایات خونینی ، چه قدر نوشته ها و اندیشه های بشر باطل جلوه می کند. آنجا که فرهنگ و تمدن هزار ساله ی بشر نتوانسته باشد جلوی این رودهای خون را بگیرد ، پس هرچه می کنند و می گویند دروغ است.
من سربازی جوانم ؛ با این وصف ، جز یاس و مرگ و هراس و خامی کشنده ای که در ژرفای غم و حسرت مغروق است ، چیز دیگری از زندگی نمی شناسم.
به چشم خود می بینم که چگونه ملت ها را در برابر هم می گمارند و اینان کورکورانه ، احمقانه ، برده وار و بی گناه به جان هم می افتند. به چشم خود می بینم که متفکرترین مغزهای جهان هم خود را اختراع سلاح های مرگبار می کنند و بعد سعی دارند کار خود را موجه و لازم جلوه بدهند.
من و جوانان هم نسل من در همه ی جهان این ها را می بینیم و با آن دست به گریبانیم.
روزی که جنگ به پایان برسد ، پدرانمان چه انتظاری از ما خواهند داشت ؟
مایی که سالیان دراز شغلمان کشتن انسان ها و اولین حرفه زندگی و شناخت ما از زندگی تنها یک چیز بوده است : مرگ.
در جبهه ی غرب خبری نیست - اریش ماریا رمارک