شاید تو 10 و 15 دقیقه اول فکرم این بود که چه کار معمولی هستش ! و یک دفعه بوووووم !داستان عوض می شه و لبخند گوشه لبت رو می گیره ! ولی نکته اینکه از این نقطه به بعد کار دیگه خودشو لو داده , دیگه چیزی برای اضافه کردن نداره ! حتی می تونه تموم بشه ! دستش رو شده دیگه !
و خوب جز همین غافلگیری ها داستان نکته دیگه ای هم نداره ! بیشتر برای سرگرمی نوشته شده تا بیان یک مفهوم ! یه پبغام فرهگی نیست یه داستان هستش و همین ! ولی داستان قشنگی هست , می شه پاش نشست !ولی دیگه هیچی نداره ! نه موسیقی(البته جیر جیر صندلی ها رو اگه نادیده بگیریم) و نور پردازی و دکور و .... هیچی و هیچی !
نمی گم از کار لذت نبردم ! ولی چیزی نبود که اتنظار داشتم ! بازی خانم موستوفی جا نیافتاده بود و این خیلی منو اذیت می کرد ! و اینکه ستوووووووووون ! نصف اجرا وقتی آقای آقاخانی در حال خروج یا ورود از صحنه بود پشت ستون داشت بازی می کرددددد ! خوب دکور رو جلو ستون نصب می کردید ! همین که سالن تئاتر ستون داره به اندازه کافی مضحک هست لازم نیست شما هم بهش دامن بزنید !