آنچه در دنیاى امروز گریبان انسانها را گرفته است قطع به یقین با معضلات و گرفتارى هاى آدمها در سالها و دهه هاى گذشته متفاوت مى باشد،خانه هاى سرد امروزى، روابط پیچیده و سرد آدمها با یکدیگر و گریز انسان از خود و خانه خود براى یافتن دنیاى بهتر از یک سو و سرعت پیشرفت تکنولوژى و تغییر مشهود زندگى انسانها از سوى دیگرباعث آن گشته که آدمها هر روز در تقابل سنت و مدرنیته و جبر و تعصب و اختیار و ... گرفتار باشند.
نمایشى که دیشب دیدم برشى بود از سه زندگى،از سه خانواده که هر کدام بسته به طبقه و جایگاه خود با معضلات عجیب و غریب دنیاى امروز درگیرند.
نمایش کلیک کوچولو بدون قضاوت و نتیجه گیرى تنها آنچه را که در لایه هاى اجتماع وجود دارد و به وقوع مى پیوندد بدون کمترین اضافه گویى به نمایش در مى آورد و به مخاطب یادآور مى شود،سه داستان که به واقع هر کدام براى بخشى از مخاطبان ملموس و آشناست و ما به ازاى آن در خانه بسیارى از ما اتفاق مى افتد اما غالبا به دلیل تعصبات و پرده پوشى ها موضوع پنهان مى ماند. قصه ها بسیار ساده و روان اجرا مى شوند.تکنیک هاى امروزى نمایشهاى مدرن در این نمایش ورود پیدا نمى کنند،زبان نمایش بسیار ساده و قابل درک است،دیالوگها انگار از زبان خود ماست،همه و همه اینها به مخاطب اجازه مى دهد تا به راحتى با داستان نمایش هم ذات پندارى کند.احمد سلیمانى به عنوان کارگردان قصد خودنمایى ندارد و فقط شرایطى فراهم آورده تا موضوع قصه به بهترین و ساده ترین شکل ممکن به تماشاگرانش منتقل شود،نور ، صدا ، لباس و عناصر صحنه به گونه اى طراحى و انتخاب شده اند که تمرکز تماشاگر از اصل نمایش و موضوع و قصه گرفته نشود،تقریبا همه چیز به اندازه است،فلفل و نمک نمایش هر دو به قدر کافى ست .بازى ها روان و باور پذیر است و همین اندازه براى پیشبرد هدف نمایش کفایت مى کند،هرچند که در دقایق پایانى اپیزود اول بازیگران آنچنان بر نقش و متن و بازى و لحظه تسلط پیدا مى کنند که توى مخاطب خود را در بطن ماجرا احساس مى کنى و فراموش مى کنى که این یک نمایش است.آقاى علیرضا محمدى در نقش مرد اپیزود اول آنچنان حس و تکنیک را توامان با ریتم به پیش مى برد که خواسته یا ناخواسته چشم تماشاگر را مى دزدد و خود را به ستاره نمایش بدل مى سازد. درباره این نمایش مى شود ساعتها صحبت کرد همچنان که در طول مسیر بازگشت به خانه فکر مرا مشغول کرده بود.