با پرسه در ادبیات معاصر با دو چهرهٔ به ظاهر ساده نویس مواجه میشویم. سهراب سپهری و قیصر امینپور. این دو شاعر که پیروان و مقلّدان خاماندیش و سهلانگار بسیاری در عرصهٔ شعر داشتهاند، با کسب تجربه در مسیر پر فراز و نشیب ادبیات فارسی، به یک سادگی پخته در کلام رسیدهاند که برخلاف ظاهر سهلالوصول، حاوی معانی عمیق است آنچنان که تک مصراعهای اشعارشان همچون تک بیتیهای صائب تبریزی و سبک شعر هندی میتواند بار یک قصیدهٔ بلند را به دوش بکشد؛ آنجا که سهراب به سادگی میگوید «ساده باشیم، چه در باجهٔ بانک چه در زیر درخت» یا آنجا که قیصر میگوید «ناگهان چه زود دیر میشود».
در حوزهٔ هنرهای تجسمی هم ممکن است خیلیها به تقلید از جکسون پولاک یا حتی پیکاسو دست به خلق آثار انتزاعی بزنند ولی غافل از اینکه تمام این هنرمندان، سیر هنر کلاسیک را به جد پشت سر گذاشتهاند و به مفهومی نو در سبک رسیدهاند.
خانه روشنی چهارچوبی ساده دارد ولی سادهانگارانه نیست.
وحدت سهگانه در تار و پود اثر تنیده شده است که سبب میشود ما با اثری نوکلاسیک روبرو باشیم.
گویش استفاده شده در متن به سبک روان امروزی است و کلمات گوشآشنا، مخاطب را معذب نمیکند.
کارگردان اثر با اشراف بر روند کلاسیک تولید نمایش، کار را به شکلی هدایت کرده است که خط اصلی داستان، هیچگاه منحرف یا فراموش نشده است و بازیگران
... دیدن ادامه ››
در خدمت کاراکترهای متن، آنقدر در متن حل شدهاند که حتی بداهههایشان گویی جزوی از متن است.
کارگردان، کاربلدانه میزانسن این گروه پر تعداد را با حداقل آکسسوار و ملحقات صحنه، طوری چیده است که روی صحنه، کسی را نمیبینیم که معطل و بیکار باشد و هرجا که بیم آن میرود که چنین وضعیتی پیش بیاید، نقطهٔ اوجی را برای ایجاد جنجال یا دعوا فراهم کرده است که همگی مثل بازیکران والیبال دور هم جمع میشوند و دوباره در پستهای خود قرار میگیرند.
کاراکتر اصلی این نمایش، حضور فیزیکی ندارد و همین امر سبب میشود نقش هیچیک از کاراکترها از دیگری پررنگتر نباشد و همگی در خدمت کاراکتر اصلی غایب هستند.
در طول نمایش قرار نیست که ما تکتک افراد را کشف کنیم یا یکی را بیشتر از دیگری بشناسیم بلکه با فاش شدن هر کاراکتر ما بخشی از پازل کاراکتر اصلی را که در حال احتضار است مییابیم.
از نگاهی دیگر این نمایش یک فریم از زندگی یک خانوادهی عادی است با تمام زیر و بمهای رفتاری و کنشها و واکنشهای روزمرهٔشان در قبال یکدیگر. حتی اگر کاراکتر ترانه در مونولوگ زیبای خودش هم اقرار نکند که قسم راستش اسم محمدرضا است باز هم ما میدانیم که محمدرضا عزیز خانواده و مورد وثوق همه است.
کارگردان این نمایش، هشیارانه فضای کمدی ایجاد نکرده است اما این نمایش از مخاطب بسیار خنده میگیرد زیرا آینهای در مقابل تماشاگر است که خودش را در آن مییابد.
در مجموع میتوان این نمایش به ظاهر ساده را لایه به لایه کنکاش کرد و محاسنش را که بسیار بیش از معایب آن است ساعتها به بحث نشست.