امروز همان روزیست که هفته ها، ماه ها و سالها برایش برنامه ریخته بودیم.
ولی
امروز هم هیچ....................
کاش بشود فردا کاری کنیم.
و فردا .............................................
رها چون باد
رها چون برگ
رها چون باران
بی طعم
بی رنگ
کاش می شد رها در فکری
رها در ذکری
رها در نور
رها در بارش نور توانا
رها در برش نور جوانه
رها در کنش کوه پر آهنگ
رها در او در او
رهایی حاصل او در من
رهایی حاصل صبر به هر رنگ
رهایی حاصل رنگ به هر موج
رهایی حاصل موج به هر ابر
کاش می شد رها در او شد
رها چون باد
رها چون برگ
رها چون باران
رها در او
نوید ترابی
دوست دارم تمام روزهایم برای تو باشد ولی چه کنم که گرگهای در
کمین لحظه هایم بسیارند.
نوید ترابی
حرکت با سردی
شاخه می لرزد
برگ پائین
باد داد داد
حرکت در پرتی
حرکت با سازش
ساز ترین عمق وجود در لرزش
باز ترین مردمک روز در گردش
نور ناپیدا در روز
روز ناپیدا در او
باز حرکت
حرکت با امید
امید در امید
امید ،در بیم ترین لحظه گرگ
امید، در ناب ترین عنصر عشق
می دانم شاید ،شاید
باز در حرکت
حرکت تا شاید
حرکت تا حتما
حرکت تا امید
نوید ترابی
در این زمانه تا می توان دور شد _ من گم شدم _ من در اندوه سرد _ من در باران نرم منشور _ من در جریان زلال یک جوی _ من در رگهای درخت پیرگم شدم_ کاش کسی مرا می دید _ کاش مرد باغبان مرا با برگها _ یا زن آش فروش بر کنجی اطراف سبزه _ یا مرد گدا در امید سکه ای بیشرکشفم می کرد _ من گم شدم.
نوید ترابی