باغ وهمی شیشهای برداشتی آزاد و متفاوت از نمایشنامه معروف تنسی ویلیامز است که بابت آن جایزه پولیتزر را برده است و به قول ویلیامز نوعی شخصیتهای نمایش خانواده خودش هستند ، این نمایش با نگاهی ابزورد و خوانشی اگزیستانسیال که مولفه های مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی از دیدگاه اروین یالوم را در باطنش دارد و تماشاگران را با خوانشی جدید به فضای وهم و سورئال می بردوشخصیت ها را با جهانی جدید مواجه میکند.
نورپردازی آبی با غبار مه آلود فضا و حال و هوای سرد گونه ش با دغدعههای کنش دارش ما را به یک چالشهای درونی شخصیتهای نمایش درگیر می کند و طراحی صحنه جدیدی با دربهای شیشهای محرک،که تداعی باغ وحش شیشه ای می کند که استعاره ای ست از صحنه وهم آلود داستان که همان مجسمههای شیشهای شخصیت لورا برای مخاطب به نمایش می گذارد و چنگی که نوای ذهنی همان تنهایی شخصیت است و ویدیو آرتی که درآخر به نمایش گذاشته می شود با تصاویر وهم آلودش با موسیقی بادی ساکسیفون که صدایش دو فضای بیرون وخارج را از هم جدا می کند.
بازیهای روان و باور پذیر است و کارگردانی میتواند شروعی تازه این دراماتورژی جدید از نمایش نامه تنسی ویلیامز باشد.
سلام به خواهرها برادرها
من از تماشای این نمایش جز در چند پاره از اکت ها لذت نبردم اما چه باک؟ ما به میهمانی این گروه با هدیه ای کوچک (بلیط)آمدیم و آنان با پذیرایی با تمامی وسع وتوان و اندیشه خود میزبانی خود را به جا آوردند. بسا میزبانانی که با سفره حقیر اما دل دریاییشان سنگ تمام می گذارند و میهمان هم به عشقشان هیچ از کم وکاستی نمی بیند و آنی با ایشان همدم می شود که این متعالیست. تعداد ستاره ها نمادین است و ملاک نهایی نیست و کوشش گروه اجرایی در نمایش بهترین های خود ستودنی است.
ایام به کام
این نمایش را دیدم و از مواردی لذت بردم و مواردی بود پیشنهادهایی برای آنا به این گروه عزیز دارم
در این شرایط سخت واقعا هر گروهی که داره دغدعه مند کار می کنه باید دست مریزاد گفت ولی در عین حال باید با همه همت به مخاطب احترام گذاشت.
بیش از همه از ایده های کار لذت بردم ایده هایی که خیلی از جاها به مرحله زایش نرسیدند. استفاده از قاب های شیشه ای جذاب بود اما کاش استفاده بیشتری می شد و کاش در ساختشان هم ظرافت به خرج می دادند. پایان نمایش سر هم بندی شد در حالی که ایده ی متنی جالبی بود و کاش اصلا آن قسمت ها ساخته می شد . همزمانی بازی ها ما را سردرگم می کرد در حالی که بازی اصلی در قسمتی بود قسمت دیگر در حال بازی بدون الزامی بودند و حواس مخاطب را پرت می کردند در جایی لورا مشغول بازی و نواختن است و تاکید روی اوست در حالی که در منطقه ای بی نور رها شدن است
بازی لورا را به شدت دوست داشتم و از نقاط مثبت برجسته ی کار بود استفاده درست از بدن بیان و حس و شخصیت پردازی بازی در کل قابل قبول بود اما کارگردان در انتخاب کم لطفی کرده بود و نقش ها و میزان سن ها برای بعضی از بازیگرها با توجه فیزیک و باور پذیری مناسب نبود و باعث می شد بازیگر تلف شود برهی از بازیگران بیشتر از صحنه برای تماشاگر بازی می کردند و مرا پس می زدند . اما اینها جزیاتی بود که شاید در بهبود اثر تاثیر داشته باشد اما کلیات اثر دلنشین همراه کننده پر ایده بود. ممنون از این گروه خوب