اجرای آخر 7 طبقه : 31 خرداد
این اجرا رو از طریق تیوال رزرو کرده بودم برای 30 ام قبل از یرما که متاسفانه به دلیلی 10 دقیقه دور رسیدم و به احترام اجرا و تماشاگر نرفتم داخل نشستم تو پارک تا اجرای یرما و بعد دوباره از تیوال برای 31 ام بلیت گرفتم و رفتم به دیدن این اجرا
قبل از اینکه بخوام از اجرا بگم در مورد سالن بگم که متاسف شدم اسم این سالن گذاشت سالن استاد انتظامی چون برای همچین سالن کوچک و اماتوری نام استاد سنگینی میکنه. سالن کوچک و با امکانات اولیه بود و به شدت گرم که خدا پدر مادر تابا الکتریک بیامرزه با بروشوراش وگرنه می پختیم نکته ای که جالب بود عدم احترام به اجرا از سوی تماشاگر و عوامل اجرایی بود چون به راحتی در طول اجرا از سالن می رفتن بیرون و دوباره بر می گشتن انگار کاروانسراست نه سالن تئاتر
خب می رسیم به اجرایی که منو مجبور کرد یه روز بیشتر دود بخورم. نمایشنامه موریس پنیچ رو با ترجمه ساسان گلفر خونده بودم و خیلی نمایشنامه را دوست داشتم به همین دلیل این اجرا را حتی با یک روز بیشتر موندن حاضر شدم ببینم نمایشنامه ای با ته مایه های طنز ( از نطر من نمایشنامه طنز کامل نیست فقط موقعیتهای طنز کمی داره ) و البته سیاه اما نمایشی که من دیدم طنز نبود فکاهی بود به سخره گرفتن نمایشنامه موریس بود تو این نمایشنامه انسانی مستأصل و پریشان حال را می بینید که به آخر خط فلسفی زندگیش رسیده و میخواد تصمیمی بگیره اما در همین حین رفتار ها و کنش و واکنشهای افراد اون طبقه مدتی تصمیم اون رو به
... دیدن ادامه ››
تأخیر میندازه رفتارها و اخلاقیات پوچ همسایگان که در نوع روابط و اعمال آنها موج میزنه که حتی برخورد نقش اول با اون افراد و گذر زمانی هرچند کوتاه نمیتونه اونو به این فکر بیاندازه که این جامعه ارزش زندگی کردنو داره و نهایت یک پایان گنگ برای انتخاب خواننده
اما در اجرایی که من دیدم چه در حرکات و چه در موسیقی به غایت بی ربط و آزار دهنده هیچ جایی برای نمایشنامه 7 طبقه نبود اجرایی که یکایک شخصیتهای نمایشنامه را به سخره گرفته بود نقش اول که به نظر شخصی من می بایست شخصی عادی با چهره ای متفکرانه باشه که به بن بست فلسفی رسیده باشه چه در ظاهر چه در نوع حرکات و دیالوگ گفتن ها بیشتر یک راننده تاکسی بود تا چیز دیگری
نقش ال که مردی عیاش با زندگی پوچی هست که شما در نحوه حرکات و لحن اون در پس شادیهاش حزن پوچی را میبینی در اجرا اینگونه نبود نقشی کاملا سطحی و همان نقش به شدت تصنعی بود
نقشهای زنان نمایش هم متاسفانه اغراق آمیز با داد و فریادهای بیجا و بی معنی چنان آزارت میدهند که بشینی بروشور تابا الکتریک بخونی وسط نمایش!!!!!!!!
در این بین فقط فرزین محدث تا حدودی از پس نقشش بر اومد که البته اون هم فکاهی کار را بیش از اندازه کرده بود که می بایست کمتر باشه که این ایراد به کارگردان وارده و اما پایان ، پایان نمایش بدون آنکه به پایان نمایشنامه برسه تموم میشه و این ذهنیت که خود کارگردان در درک درست نمایشنامه وامونده در من بیشتر قوت گرفت و به طور ناهمگونی نمایش پایان داده می شود
و در کل این کار ضعف شدید کارگردانی داشت وگرنه میتونست بسیار شکیل تر اجرا بشه و به دنبال رسوندن محتوای نمایشنامه باشه نه برداشت فوق سطحی از ظاهر کار
به اینها اضافه کنید رفت وآمد عوامل و تماشاگران در وسط کار که مانند کاروانسرا بود سالن و انگری بردز بازی کردن یکی اینطرف و نور موبایل یکی اونطرف
در کل دو روز برای این اجرا وقت گذاشتم که ببینم و خوشحالم که نشد قبل از یرما ببینم وگرنه لذت دیدن یرما را از من میگرفت . با اینکه کار به شدت ضعیف بود ولی ناراضی نیستم چون یک کار ضعیف دیدم و دیدن کار ضعیف در لذت بردن شما از کارهای خوب کمک شایانی میکنه دوست دارم یک گروه حرفه ای این نمایشنامه را روزی به صحنه تئاتر بیاره و من بشینم و نمایشنامه موریس پنیچ رو ببینم