«بودن»
تئاتر تلفیقی یا کلاژ
کلاژی از افسانه ازیریس و نمایشنامه هملت و صحنه هایی دیگر…و از نگاه من شاید نگاهی با فاصله به افسانه سیزیف .
با خواندن نقد کاربران یاد گزارشی که از مخاطبان فیلم طعم گیلاس اثر عباس کیارستمی در پایان ،هنگام خروج از سینما تهیه شده بود افتادم،
۹۰درصد از مخاطبان می گفتند :ما چیزی نفهمیدیم ، که چی؟؟
عادت به دیدن تئاتر یا فیلم های داستانی ، در تعریف درست تر فیلمنامه های کلاسیک سه پرده ای و نمایشنامه های داستانی در وجود مخاطبان این عرصه رخنه کرده است
مثل عادت به دیدن و حظ بردن از نقاشی
... دیدن ادامه ››
های رئالیتی ،
در فیلم « هرگز به عقب روی برنگردان «never look away»در توصیف سبک پیکاسو در اواخر زندگی هنری اش زیبا گفته میشه : «پیکاسو میتونست ریالیتی تر از چشم انسان نقاشی کنه ولی اون ارت رو در خلاقیت و نگاه نو میدید …»
تمام این ها مقدمه ای بود برای اینکه در ادامه اضافه کنم ،برای فهم کردن این سبک از اجرا و نمایشنامه یا برای لذت بردن از سبک های مدرن نقاشی یا موج نو در سینما باید شهامت رویارویی با تغییر ، نو بودن ، و اتفاقات خارج از کلیشه و عادت هامون رو داشته باشیم در غیر این صورت محکومیم در جهان یکنواخت خودمون بدون هیچ لذتی خارج از تجربه های کلیشه ای تا ابد زندگی کنیم .
و اما در مورد این اجرا و اجراهایی از این دست ،داشتن مطالعه کافی و دانش و اگاهی از نمایشنامه ها ، اسطوره های تاریخی، ادبیات،افسانه ها حکم پیش نیاز برای درک درست را دارند و بدون داشتن این اطلاعات قطعا به درک درست نخواهیم رسید،
با مثالی از سینما فهم منظورم را اسان تر میکنم ،
در فیلم روزی روزگاری در هالیوود « Once Upon a Time in... Hollywood»به دلیل ارجاعات فراوان به اتفاقات و حواشی دوره ای از هالیوود ، در صورتی لذت بخش و قابل فهم بود که مخاطب بر تک تک اتفاقات و حواشی ان دوران واقف میبود در غیر این صورت بعید میدانم ارتباط گرفتن با فیلم اسان میبود …
کلام اخر : بازی های خیلی خوبی دیدم ،فقط گاها صدای یک خانم و یک اقای بازیگر به درستی شنیده نمیشد و نا واضح بود با وجود اینکه در ردیف اول نشسته بودم .
طراحی لباس با قابلیت تغییر آنی کاملا در خدمت اجرا بود که از امتیازات خوب اجرا بود .
موسیقی و صدا در بعضی مواقع به صورت عکس عمل میکرد و در همراه نشدن مخاطب با اثر گام برمیداشت .
خسته نباشید به تیم اجرایی
موفق باشید