اینجا برای نفس کشیدن هوا کم است!
تاملی جامعه شناسانه بر نمایش میز
پوریا پرندوش؛ دکترای جامعه شناسی سیاسی
این روزها که بسیاری از نمایش ها بیش از هرچیز لباس اجراهای آیینی و دیالوگ های قابل پیش بینی شده را بر اندام برهنه خود پوشانده اند می توان کاری را خلق کرد که اساسا بیش از آنکه بخواهد با دهان سخن بگوید بدن را به عامل سخن در می آورد. هنوز البته خود من هم درگیر و دار این دوگانه گرفتار آمده ام که آیا نمایش باید سرگرم کند و درامی را شکل دهد یا باید قالب بشکند و فرم ها را به هم بریزد؟در این راستا نمایش میز که این روزها به کارگردانی شایان شهرابی در سالن انتظامی خانه هنرمندان با شش پرسوناژ به اجرا می رود نگاهی داشته به نمایشی به همین نام از بهار کاتوزی که در سال 93 در همین سالن به اجرا رفته بود.
میز بر یک ایده کلان دست میگذارد: مناسبات سرکوب پدرسالارانه در خانواده ای که تبدیل به عادت شده است. اتین دو لابوئسی در اثر جاودانه خود در باب بندگی اختیاری می گوید که اساساً هرچه زمان می گذرد، فرد مناسبات قدرت را عادی تر خواهد دانست این مناسبات قدرت با گذر زمان و تغییر نسلی در صورتی که
... دیدن ادامه ››
مقاومتی علیه آن صورت نگیرد به چیزی عادی و نوعی زیست روزمره تبدیل می شود. بندگی اختیاری ای ناشی از چرخه عادت که در آن سوژه خود را جزئی مقوم از چرخه تکرار شونده بندگی می بیند و نه مخل وضعیت موجود انقیاد.
شهرابی برای نشان دادن این انقیاد به دو طریق دست به اقدام زده است: نخست کوچک کردن صحنه اجرا به طریقی که جا برای همه تنگ است؛ و دوم استفاده از استعاره میز و ساعت. این دو به گونه ای در هم تنیده می شود که تنگی تهوع آور فضا و میزی که نمود عینی انقیاد است ابژه هایی می شوند که عملاً سوژه ها را در خود فرو برده اند.
تنگی فضا و زار و نژند بودن سوژه ها در بیانِ بدنِ آنها کاملاً مشهود است. نیمه اول نمایش تقریباً به طور صامت جلو می رود تا بدونِ واسطه زبان به مثابه نظم نمادین برملا کننده بتوانیم به فهم آنچه برآییم که بر صحنه می گذرد. زبان در نمایش میز اگرچه حتی پس از سخن گفتن هم کارکرد خاصی ندارد چرا که در شرایط انقیاد واژه ها از معنا تهی هستند، بدن کاراکترها به جز پدری که نماد سلطه بر دیگری است به گونه ای محبوس است. در این نمایش ما بار دیگر بازمیگردیم به کهن الگوی سنتی تیپ به جای شخصیت. میز می خواهد نشان دهد که اساساً در وضعیتِ انقیاد ما چیزی به نام شخصیت نداریم و تحت ستم بودگی همان اسم رمزی است که فردیت را از ما می ستاند. به این معنا که دیگر تفاوتی نمی کند که تیپ کارگر دوزنده ای باشی که تنها کار تو تکرار خوردن و خوابیدن و کار کردن است و یا دختر یا زن یا پسر این خانواده باشی. مناسبات قدرت به گونه ای صُلب و غیر قابل تغییر است که راه رسیدن به خود و یا به تعبیر فوکو امتناع از آنچیزی که هست و یا می خواهد باشد را از سوژه ستانده است. این مناسبات قدرت این بار به دنبال شکل دادن به سوژه های خود است، ساخت آدم هایی توسری خور، ذلیل، بیچاره و بله قربان گو. این همان جایی است که سیاست بدن جاری می شود. اندام هایی معذب و بدن هایی در بند تعذیب. دیالوگ خاص معناداری در این نمایش درکار نیست. چرا که در تقسیم کاری که مناسبات قدرت برای سوژه تعیین کرده است همه چیز از پیش مقدر فرض شده است. عادت به جای دیگران حرف می زند و به جای دیگران عمل می کند. میز همان نمادی است که نشان از پیش روی مناسبات قدرت و له کردن بدن دارد. میزی که آقای خانه یا همان دیگریِ بزرگ به تعبیر لاکان همه کاره آن است. اوست که حیات و ممات دیگری را تعیین می کند. سوژه های دیگر فارغ از اینکه چه مناسبتی با آن دیگری بزرگ داشته باشند تنها یک نقطه اشتراک دارند؛ عادت به بندگی. میز سه بار در کار جا به جا میشود: از میز بزرگ به میز کوچک و در نهایت به پایه های میز در حالی که میز همان میز است و تا زمان تبعیت از وضعیت هرگونه جا به جایی آن در ماهیت میز(وضعیت بندگی) تغییری ایجاد نمی کند. در این نمایش، شهرابی با تنگی فضا راه را بر حرکت میزان سن ها بسته و فضایی داریم که هر لحظه تنگ تر می شود اما انگار باز هم همه چیز عادی است حتی اگر تنها پایه هایی از میز باقی مانده باشد تا زمانی که سوژه وضعیت را از پیش مقدر می داند. سوژه ای که تصوری از آزادی ندارد خود به استحکام مناسبات یاری می رساند.
نقطه قوت جدی نمایش میز این است که به هیچ وجه به دنبال شعار دادن نیست. میز تنها می خواهد پرده ای باشد از آنچه که بر وضعیت امروز بشر منقاد شده می گذرد. اگر شاید می توانست از زوائد موجود و الگوی تکراری که شباهتی به فیلم اسب تورین بلاتار کارگردان صاحب سبک مجارستانی دارد پرهیز کند. یا شاید می توانست همانند رمان درخشان شیرزاد حسن در حصار و سگ های پدرم این فضای ابزورد را با شاخ و برگ بیشتری به تصویر کشید. حتی می شد بازی با سیاستِ مکان را به بازی گرفتن بهتری از بدن پرسوناژها در این کار پیوند داد. کار شاید حتی می توانست با پرهیز از دوگانه سیاه و سفید دست به کمی ریسک زده و با فرا-روی از تیپ سازی به شخصیت سازی می رسید. با همه این ها اما، نمایش میز تجربه ای است قابل تامل که تا همین جا هم ایده ای بوده که به نوبه خود متهورانه بوده است.