در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش عبور
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:41:23
امکان خرید پایان یافته
۲۲ تا ۳۱ خرداد ۱۴۰۱
۲۱:۱۵  |  ۴۵ دقیقه
بها: ۷۰,۰۰۰ تومان
دسته‌بندی
بزرگسال

عکس‌های پایه

نمایش عبور | عکس نمایش عبور | عکس نمایش عبور | عکس نمایش عبور | عکس

ویدیوها

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵
تلفن:  ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خوشحالم که در لحظات پایانی توانستم بلیط شب آخر را بگیرم و از دیدن این اجرای متفاوت، محروم نمانم. بازیگران بسیار زحمت کشیده بودند و توانستند نتیجه ... دیدن ادامه ›› تلاش شان را به خوبی نمایش دهند. آرزوی موفقیت بیشتر برایشان دارم 😍🌼 غیر از لذت دیدن نمایش، نکته مثبت دیگر امشب دیدار با اردشیر نازنین و امیرمسعود عزیز بود. ونکات منفی: ترجیح میدادم نور فقط بر روی صحنه بود و شامل قسمت تماشاچیان نمی شد، سالن، نسبتا گرم بود. متاسفانه تجربه بدی هم با یکی از افراد حاضر در سالن داشتم که در پستی جداگانه مطرح خواهم کرد. از برخورد بسیار خوب و عذرخواهی یکی از عوامل بعد از اجرا، بسیار ممنونم (گرچه اصلا تقصیری متوجه عوامل نبود)🌸


بدلیل چیزهایی که جسته گریخته شنیدم، هیچ چیزی راجع بهش نخواندم و بقول خودم، سفید سفید رفتم :)
اول نمایش و آن سکوت محض و بی حرکتی به یک باره ترسی در دلم انداخت و چون دچار اختلالهای هراس از تاریکی مطلق و نیز جاهای بسته و تنگ هستم، فوری نگران شدم که خوشبختانه بی مورد بود ولی همین چند دقیقه دلهره، آزاردهنده بود برام. کمی طول کشید تا بتوانم با اجرا ارتباط برقرار کنم و به اصطلاح رمزگشایی کنم. الان که نظرات را خواندم متوجه شدم برداشتها متفاوت بوده و بر آن شدم که برداشت خودم را نیز بنویسم.
انسانهایی در محیط کاملا بسته ای هستند که با یک دیوار محصور شده، هر از گاهی جرات میکنند چند قدم به سمت دیوار بردارند ولی ترس آنها را وادار به عقب نشینی می کند. نفر بعدی کمی جلوتر رفته و باز می گردد: نفر بعدی و نفر بعدی تا اینکه به پای دیوار می رسند و اولین نفر جرات می کند کمی از دیوار بالا برود و روند قبلی دوباره تکرار می شود. هر بار کمی بالاتر، با مکثهای ناشی از صدایی شبیه به موج کوتاه رادیو (و چقدر زیبا بودند آن مکثها و چقدر سخت بود اجرای آنها) تا باز یک نفر جرات می کند و دیوار را پشت سر می گذارد. تکه های کوچک فلزی برایم اول نماد بچه ها و مایملک شان بودند و افتادنشان نماد مرگ و نابودی ولی همانطور که به مرور بزرگتر شدند فکر کردم باید مشکلات و موانع باشند تا اینکه به تکه های بسیار بزرگ رسید. بنظرم آمد نماد دنیای صنعتی باشند و/یا محدودیتهای اجتماعی/سیاسی که بیشتر و بیشتر زندگی را از سادگی درآورده و نه تنها آن را پیچیده می کنند، بلکه کاملا جلوی حرکت و پیشرفت را می گیرند تا اینکه نه کسی می ماند و نه دیگر جایی برای تکان خوردن و نفس کشیدن
خانم فریبا بزرگوار و گرامی دیدار و گفتگوی هرچند کوتاه با سرکارعالی برایم من بسیار مسرت بخش بود. از بابت اذیتی که در سالن شدید واقعا متاسف شدم و دردناکتر اینکه ابتدایی ترین ملاحظاتی که یک تماشاگر حرفه ای در سالن نمایش باید رعایت کند، انجام نمی دهد. این وضعیت وخیم (منظورم سلب حقوق تماشاگر در سالن های نمایش است)، نه تنها از سوی برخی از تماشاگران تازه وارد یا حتی حرفه ای! صورت می گیرد بلکه بعضا از سوی برخی عوامل نمایش های نیز اتفاق می افتد با عدم مدیریت در حضور عکاس های مزاحم ، با اجازه ورود در میانه اجرا، با تاخیر ها و نمونه هایی که خودتان در پست دیگر به آنها اشاره فرمودین.
به هر حال چقدر خوب که اقلا از اجرا راضی بودید . برداشت های مختلف از یک اجرا برایم بسیار جالبه...
من در ابتدای نمایش تصورم همان کلیشه مرز و سد و محدودیت و تلاش های مختلف برای عبور از آن بود اما با جلوتر رفتن اینطور به نظرم آمد ... دیدن ادامه ›› که آدمهایی در شرایط پیشینی شان با وجود موانع زندگی بدوی کم مشکلتر همگی از آن عبور می کردند به تدریج و با اضافه شدن زیست ابزاری ( تکنولوژی) موانع مسیر را صعب العبورتر می کنند تا جایی که اساسا عبوری از آن میسر نمیشود. به نظرم رسید حالا که در واقع علت این انسداد نهایی به گردن خود سوژه های فعال افتاده( به زعم من)، و در نمایش نشانه هایی دال بر دخالت عاملیت فرادست یا قدرتی در بین خود آنها برای ایجاد وضعیت آخر در نمایش وجود ندارد اینطور تصور کردن که شاید با یک رویکرد فکری باریک و پرداخت البته لاغر، با نقد مدرنیته ابزاری و اضمحلال (رکود)بشر مدرن روبه رو هستیم ..
اشاره شما به بچه ها و ... بسیار جالب بود و مسیر تفسیر را جدا می کند.
امید بیشتر از شما بخوانیم. اراداتمندم
۰۱ تیر ۱۴۰۱
ابرشیر
خانم فریبا بزرگوار و گرامی دیدار و گفتگوی هرچند کوتاه با سرکارعالی برایم من بسیار مسرت بخش بود. از بابت اذیتی که در سالن شدید واقعا متاسف شدم و دردناکتر اینکه ابتدایی ترین ملاحظاتی که یک تماشاگر ...
اردشیر جان نظر لطف شماست 😊🌹
۰۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خوشحالم که کار رو دیدم. ولی کاش ذکر می‌کردین امکان داره برای افراد میسوفونیایی یا کسانی که میگرن دارن از جهت صدا و حرکات تکراری ایجاد مشکل کنه. ... دیدن ادامه ›› یه جاهایی مجبور شدم چشمامو ببندم و یا گوشامو بگیرم چون بشدت شقیقه‌هام داشت می‌کوبید از صدای زیاد و تعدد تکرار در حرکات 🥲...
قسمت اول نمایش اون حرکات تکراری و آمد و شدهایی که بی حس و بدون خوشحالی بود برای من شبیه زندگی کارمندی بود. یه راه تکراری رو هی بری بیای بدون هیچ لذت و نشاطی....هر روز یه کار تکراری توی ساعت مشخص برای یه حقوق ثابت و مشخص.
رفته‌رفته که میله‌ها و اون وسایل که جلوی عبور رو می‌گرفتن اضافه شد برام شبیه چاله و چوله‌هایی بود که دولت‌ها سر راه ملت‌ها می‌ذارن تا ملت رو از اون روند تکراری و آسودگی در بیارن و اونارو درگیر مشکلات و بدبختی‌ها کنن....
در کل نمایش رو دوست داشتم با اینکه کسی که مهمانش کرده‌بودم اصلا و ابدا خوشش نیومد... زندگی به همین تفاوت‌هاست که قشنگه. برای من لحظات توی این سالن و برای این نمایش راحت گذشت و نشون می‌ده لذتی که باید رو بردم و برام ۴ ستاره بود 💛💙
خداقوت به تک‌تکتون چون می‌دونم چقدر این آمد و شدها سخت بود براتون و کلی انرژی ازتون می‌گرفت. موفق باشین 🍒🥰🌈
نخوندم ، حتما که دوست داشتنی و زیبا بیان کردی،
نخوندم چون ۳ شنبه وعده دیدار دارم با عبور
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
پرستو جمشیدی
یه منبع درآمد عالی بیابی و یه اسپانسر خوب 😁
😈😈😁
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
سارا روشنی
ببین منم میگرن و میسوفونیا دارم ولی اذیت نکرد منو
خب شاکرم 😍
منم اومدم بیرون سردردم محو شد ولی اون تو واقعا شقیقه‌هام می‌کوبید
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مفهوم عبور برای من تکامل بود.
احساس تماشا شدن در ابتدای نمایش از اکت و نگاه بازیگران و همینطور نورپردازی خوب، تجربه ی جالبی بود.
مواجهه ی ... دیدن ادامه ›› با مانع و تلاش برای عبور ازش، نیاز به تکامل و جهش ژنتیکی درون موجود زنده بود.
قرار دادن میله ها روی دکور، بصورت ایستاده(یک) و خوابیده(صفر) رو برای من تداعی کرد.
رفت و آمد های مداوم و آزمون و خطای طبیعت برای بدست آوردن ژن مناسب جهت فعال شدن.
و بعد از پیدا شدن ژن مناسب، اون خانه با یک جهش دایمی، بسته میشد.
و در نهایت رسیدن به چیدمانی که راهی برای بهتر شدن نداره.

خبر دارم که کارگردان مفهوم دیگری در ذهن داشته اما این چیزی بود که من حین نمایش دریافت کردم.

اجرای جالبی بود و خوشحالم که از دستش ندادم.
تعبیرِ جالبی بود ... ولی من فقط خودمو دیدم که عینِ مگنت چسبیدم لای مشکلات 🙈
بخشِ عظیمی از لذتِ نمایش‌ها رو هم مدیونِ دیدار و گپ با دوستانی همچون شما هستم 🥰
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
مهرنوش مومنی
تعبیرِ جالبی بود ... ولی من فقط خودمو دیدم که عینِ مگنت چسبیدم لای مشکلات 🙈 بخشِ عظیمی از لذتِ نمایش‌ها رو هم مدیونِ دیدار و گپ با دوستانی همچون شما هستم 🥰
درکت میکنم مهرنوش جان. سختیای زندگی جان کاهه. باید بگم از بار اولی که ملاقاتت کردم قلبا تحسینت کردم که با وجود همه ی دشواری ها و تلخی های زندگی، خوشرویی و خوش قلبی و لبخندت رو از دست ندادی و نذاشتی مشکلات بهت فایق بشه. درود بهت 🧿
لطف داری به من. ملاقات با شما هم روح افزاست.
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
پوریا صادقی
درکت میکنم مهرنوش جان. سختیای زندگی جان کاهه. باید بگم از بار اولی که ملاقاتت کردم قلبا تحسینت کردم که با وجود همه ی دشواری ها و تلخی های زندگی، خوشرویی و خوش قلبی و لبخندت رو از دست ندادی و ...
ممنون از نگاهِ پرمهرت ... باهاتون دلگرمم 🥰
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید